کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوعطاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوعطاء
لغتنامه دهخدا
ابوعطاء. [ اَ ع َ ] (اِخ ) احمدبن محمد دنیسری . رجوع به احمد شود.
-
ابوعطاء
لغتنامه دهخدا
ابوعطاء. [ اَ ع َ ] (اِخ ) افلح . رجوع به ابوعطاء مرزوق ... شود.
-
ابوعطاء
لغتنامه دهخدا
ابوعطاء. [ اَ ع َ ] (اِخ ) تابعی است و از علی روایت کند.
-
ابوعطاء
لغتنامه دهخدا
ابوعطاء. [ اَ ع َ ] (اِخ ) خلیفةب-ن عبدالواحد. از روات است .
-
ابوعطاء
لغتنامه دهخدا
ابوعطاء. [ اَ ع َ ] (اِخ ) مرزوق بن یسار. یا افلح بن یسار شاعر. اصل وی از سندو مولد او کوفه است و از پیوستگان و مدّاحان خلفای اموی بود و چون دولت بنی امیّه به عباسیان منتقل گشت وی از بیم بنی العباس تا وفات منصور متواری میزیست .
-
ابوعطاء
لغتنامه دهخدا
ابوعطاء. [ اَع َ ] (اِخ ) الیحبوری . از عبادةبن ثابت روایت کند.
-
ابوعطاء
لغتنامه دهخدا
ابوعطاء. [اَ ع َ ] (اِخ ) یزیدبن عطاء السکسکی . از روات است .
-
جستوجو در متن
-
افلح
لغتنامه دهخدا
افلح . [ اَ ل َ ] (اِخ ) مکنی به ابوعطاء. رجوع به ابوعطاء مرزوق شود.
-
ابومنیب
لغتنامه دهخدا
ابومنیب . [ اَ م ُ ] (اِخ ) الأحدب . محدث است . او از معاذو عباده و از وی ابوعطاء و عاصم احول روایت کنند.
-
جریر
لغتنامه دهخدا
جریر. [ ج َ ] (اِخ ) ابن ابوعطاء. از روات بود. ابن عدی از ابن معین نقل میکند که او را نمی شناسم . (از لسان المیزان ).
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) محسن بن محمدبن اسحاق مکنی به ابوعطاء. راوی بود و از ابوالعباس محمدبن یعقوب اصم روایت کرد. (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 433).