کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوسعید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) (امیر شیخ ...) یکی از امرای بابریه .او در اول سلطنت شاه محمود به هرات آمد و بجور و تعدّی از اهالی دیناری نه دینار مطالبه و جمع کرد و امیر شیر حاجی بر دفع شیخ ابوسعید برخاست و شیخ ابوسعید با برادر خود حسینعلی بطرف آب مرغاب گ...
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) (سلطان ...) ابن محمد درویش . پدر او بزمان میرزا بایسنقر داروغه ٔهرات بود و چون در 835 هَ . ق . درگذشت میرزا بایسنقر منصب پدر بدو داد سپس حاکم هرات گشت و آنگاه که جنگ میان میرزا علاءالدوله و بایسنقر درگرفت او عزم فرار کرد و ...
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) (شیخ ...) آنگاه که ابوعلی بن سینا شیخ الرئیس بهمدان بود چهل روز درخانه ٔ او متواری گشت . رجوع به حبط ج 1 ص 356 شود.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) (شیخ ...) اصفهانی . یکی از فقهای عصر شاه اسماعیل صفوی بود و در 926 هَ . ق . از جانب شاه خلعت و فرمان برای امیر غیاث الدین محمد و حکم عزل نظام الدین احمد را بهرات نزد امیرخان بن امیرکلابی ترکمان ، والی خراسان و لله ٔ طهماسب ...
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) (شیخ ...) صاحب کشف الظنون این نام را بی شرحی آورده و کتابی بنام مناقب الامام الاعظم بفارسی بدو نسبت کرده است .
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) (شیخ ) ابن شمس الدین برادرزاده ٔ قطب الدین عبداﷲ یکی از فقهای دوره ٔ شاهرخ . وفات بطاعون 848 هَ . ق .
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) آق سنقربن عبداﷲ ملقب به قسیم الدوله و معروف به حاجب جدّ خاندان اتابکان موصل پدر عمادالدین زنگی بن آق سنقر مملوک سلطان ملک شاه بن الب ارسلان سلجوقی . آنگاه که تتش تاج الدولةبن الب ارسلان سلجوقی بر شهر حلب مستولی گشت آق سنقر ...
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) آقسنقر برسقی ملقب به سیف الدین قسیم الدوله صاحب موصل و رحبه و دیگر نواحی . او پس از سپهسالار مودود از طرف سلطان محمد ملکشاه سلجوقی امارت این صقع یافت و مودود در سال 507 هَ . ق . بدست جماعتی از باطنیان کشته شد و آق سنُقر در ...
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) اَدَمی . سهل بن زیاد. رجوع به سهل ... شود.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) اَشَج ّ. او راست : کتاب تفسیر بر قرآن . (ابن الندیم ).
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابان بن تغلب بن ریاح جریری بکری . رجوع به ابان ... در این لغت نامه شود.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابان بن عثمان بن عفّان . تابعی است . رجوع به ابان ... شود.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابان بن عمر. تابعی است .
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابراهیم بن طهمان هروی . محدّث است . رجوع به ابراهیم بن طهمان ... شود.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف زهری . او راست : جزئی در حدیث .