کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوسالم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابوزیان
لغتنامه دهخدا
ابوزیان . [ اَ زَی ْ یا ] (اِخ ) محمدبن ابی عبدالرحمن مرینی . او ازاحفاد ابوالحسن مرینی و شانزدهمین از امرای بنومرین و ملقب به المتوکل علی اﷲ است . آنگاه که عم او ابوسالم به کشتن مردان خاندان ملک آغازید ابوالحسن به دربار امیر غرناطه پناهید لکن دسائس ...
-
ابوزیان
لغتنامه دهخدا
ابوزیان . [ اَ زَی ْ یا ] (اِخ ) محمد السعیدبن ابی فارس عبدالعزیز مرینی . هیجدهمین از امرای بنومرین . پس از وفات ابوفارس ابوبکربن غازی بن الکاس ، محمد را که کودکی پنجساله بود به سلطنت برداشت و از سپاهیان اخذ بیعت کرده زمام امور ملک را به دست خویش گرف...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی از ملوک بنی احمر که در کشور اندلس فرمانروایی داشتند. پس از گذشته شدن پدر، برادر وی محمد بحکومت رسید و زمام مَهام ّ بدست حاجب او رضوان افتاد. پدرزن اسماعیل ابویحیی رضوان را بکشت و اسماعیل را بتخت حکمرانی نشانید. برادر او مح...
-
غانم
لغتنامه دهخدا
غانم . [ ن ِ ] (اِخ ) نام یکی از رؤسای اکراد طایفه ٔ برزیکانی .مؤلف تاریخ کُرد بنقل از کامل ابن اثیر آرد : در این سال حسنویه پسر حسین کرد برزیکانی در سرماج وفات یافت . او امیر طایفه ای از برزیکان بود که آنان را برزینی گویند و خالوهای او ونداد و غان...
-
غنی با
لغتنامه دهخدا
غنی با. [ غ َ نی ی ُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) محمد خامس هشتمین از ملوک بنی نصر (755 - 760 هَ . ق .). زرکلی گوید: محمدبن یوسف ابی الحجاج بن اسماعیل . وی از پادشاهان دولت بنی نصربن احمر در اندلس بود. به سال 755 هَ . ق . به پادشاهی رسید و لسان الدین...
-
ابن خلدون
لغتنامه دهخدا
ابن خلدون . [ اِ ن ُ خ َ ] (اِخ ) ابوزکریا یحیی ، برادر مورخ مشهور عبدالرحمن (734-780 هَ .ق .). در تونس متولد شد و پس از فراگرفتن علوم مختلف بخدمت ملوک مغرب پیوست و به سال 757 در خدمت ابوسالم سلطان مراکش بود و او کرّتی یحیی را بسفارت نزد ابوحمو سلطان...
-
میثم تمار
لغتنامه دهخدا
میثم تمار. [ ث َ م ِ ت َم ْ ما ] (اِخ ) ابن یحیی ، از موالی بنی اسد و از اجله ٔ اصحاب حضرت علی (ع ) بود. وی برده ٔ زنی از بنی اسد بود و حضرت علی (ع ) او را خرید و آزاد کرد و میثم نزد علی (ع ) باقی ماند سپس در کوفه سکونت گزید و بسبب علاقه و ارتباطی که...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مرزوق . شمس الدین محمدبن احمد. یکی از علمای مغرب . مولد او به سال 711 هَ . ق . بتلمسان و وفات وی به سال 781 هَ . ق . در اسکندریه . اونزد سلاطین بنی مرین خاصه ابوالحسن و پسران او ابوعنان ابوسالم صاحب قدر و منزل...
-
دیسم
لغتنامه دهخدا
دیسم . [ دَ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم کردی ملقب به ابوسالم . مادرش دختر یکی از رؤسای قبائل کرد آذربایجان و پدرش از اصحاب هارون الشاری حاکم آذربایجان بود. چون هارون شاری بقتل رسید و آذربایجان را یوسف بن ابوالساج تصرف نمود دیسم به او پیوست و مقام و منص...
-
اختلاس
لغتنامه دهخدا
اختلاس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ربودن . (تاج المصادر بیهقی ). مخالسه . تخلس . (زوزنی ). || زود ربودن . سلب کردن . || مؤلف آنندراج آرد: فی الاصطلاح ، ادا کردن است معانی مدح (را) در غزل و یا برعکس . مثال اول ، میرزا صائب گوید:خاکدان دهر مفلس بود از نقد مر...
-
ابن خلدون
لغتنامه دهخدا
ابن خلدون . [ اِ ن ُ خ َ ] (اِخ ) ابوزید عبدالرحمن بن محمدبن محمدبن حسن حضرمی یمنی . شاید از ابناء. یکی از بزرگان و مشاهیر حکماء مورخین . خلدون جد اعلای او از مردم حضرموت بوده و باندلس هجرت کرده بود و در شهر قرمونه و اشبیلیه عده ای از مردم این خاندان...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب النحوی اللغوی الخراسانی . امام کوفیین در نحو و لغت . و ثقة و بادیانت . وی ایرانی و از موالی بنوشیبان است . و چنانکه مرزبانی از مشایخ خویش آورده ، مولد ثعلب به سال 200 هَ .ق . و وفات او سیز...