کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوزید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) محدث است . او از زریق و از او عبداﷲبن ابی شقیق روایت کند.
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن عبداﷲ مروزی قاسانی . فقیه شافعی . یکی از اکابر علمای شافعیّه . وی فقه بخراسان آموخت آنگاه به بغداد و از آنجا بمکه شد و هفت سال در آنجا تدریس فقه کرد. سپس بخراسان بازگشت و بقیّت عمر بدانجا ببود تا در سال 371 هَ ....
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) مخلدبن کیداد البربری الزناتی ، از بنویفرن اباضی نکاری . معروف به صاحب الحمار. او بر حسن بن ابی القاسم خلیفه ٔ عبیداﷲ اسمعیلی بمغرب خروج کرد و حسن را در مهدیّه محاصره کرد و به اظهار و اشاعه ٔ طریقه ٔ اباضیّه پرداخت و مردم از و...
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) مردی موضوع افسانه های حماسی قبیله ٔ بنوهلال عرب .
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) مروزی . رجوع به ابوزید محمدبن احمدبن عبداﷲ... شود.
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) معاذ. رجوع به ابوزید انصاری شود.
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) معاذبن فضاله ٔ بصری . محدّث است .
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) مولی عمروبن حریث . او از ابن مسعود و از او ابوفزاره روایت کند و در شمار کوفیان است .
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) والِدِ عمیربن سعد. صحابی است .
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) وثیمةبن موسی الفرات فارسی فسوی . رجوع به وثیمه ... شود.
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) هروی . محدّث است و عبداﷲبن احمد از پدر خود آرد که ابوزید ثقه است .
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) همام بن عبدالملک طیالسی . رجوع به همام ... شود.
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) یحیی بن عبید. محدّث است .
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ )ابن سهل بلخی . رجوع به ابوزید احمدبن سهل ... شود.
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (ع اِ مرکب ) عَقْعَق . (المزهر). عَکَّه . زاغچه . کلاژه . کَشگرَک . غُلبَه . شمشیردُنبه . (ادیب نطنزی ). کندش . زاغی . || کِبَر. (المزهر). بزادبرآمدگی . پیری . || روزگار. دهر.