کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوذؤیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوذؤیب
لغتنامه دهخدا
ابوذؤیب . [ اَ ذُ ءَ ] (اِخ ) ایادی . شاعری عرب .
-
ابوذؤیب
لغتنامه دهخدا
ابوذؤیب . [ اَ ذُ ءَ ] (اِخ ) عبداﷲ. پدر حلیمه دایه ٔ رسول صلوات اﷲعلیه .
-
ابوذؤیب
لغتنامه دهخدا
ابوذؤیب .[ اَ ذُ ءَ ] (اِخ ) خویلدبن خالدبن محرز یا خالدبن خویلد صاحبی ، ملقب به قطیل . شاعر مخضرمی هذلی . او رادر مدح رسول صلوات اﷲعلیه قصائدی و در رحلت آن حضرت مرثیه ای است و صاحب دیوان است . شهادت او در سال 26 یا 27 هَ . ق . در یکی از محاربات روم...
-
جستوجو در متن
-
قطیل
لغتنامه دهخدا
قطیل . [ ق َ] (اِخ ) لقب ابوذؤیب هذلی است . (از منتهی الارب ).
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن زهیربن حارث الهذلی ، خواهرزاده ٔ ابوذؤیب . بنا بر قول ریاشی وی رابط بین ابوذؤیب و زنی از قوم او بود که ابوذویب به او دلبستگی داشت . اتفاقاً خالد در این کار خیانت کرد و ابوذؤیب در باره ٔ او این دو بیت را ساخت :تریدین کیما ت...
-
ام کبشة
لغتنامه دهخدا
ام کبشة. [ اُم ْ م ِ ک َ ش َ ] (اِخ ) حلیمه دختر ابوذؤیب عبداﷲ سعدیه . دایه ٔ رسول اکرم بود. (از امتاع الاسماع ص 5). و رجوع به حلیمه ... شود.
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن خویلد الهذلی مکنی به ابوذؤیب . مرزبانی از او نام برده است در حالی که مشهور خویلدبن خالد می باشد. (از الاصابه قسم سوم ج 1 ص 146).
-
جعثمیات
لغتنامه دهخدا
جعثمیات . [ ج ُ ث ُ می یا ] (ع اِ) کمانهای منسوب به قبیله ٔ جعثم . (تاج العروس ) : کان ارتجاز الجعثمیات وسطهم نوائح یشفعن البکا بالازامل . ابوذؤیب .صاحب تاج العروس نوشته است که این واژه بنابر روایت دیگر خثعمیات است .
-
ذوسدر
لغتنامه دهخدا
ذوسدر. [ س ِ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر ابوذویب و در شعر عباس بن مرداس که گوید:ابلغ ابا سلمی رسولا یروعه و لو حل ذاسدر و اهلی بعسجل . (از المرصع).
-
عمقی
لغتنامه دهخدا
عمقی . [ ع ِ قا ] (اِخ ) وادیی است در بلاد هذیل . و گویند زمینی است از برای هذیل ، و نام آن در شعر ابوذؤیب آمده که در معجم البلدان منقول است و آن را به ضم اول نیز خوانده اند. (از معجم البلدان ). زمینی است که در آن صاحب ابی ذؤیب کشته شد. (از منتهی ا...
-
عموج
لغتنامه دهخدا
عموج . [ ع َ ] (ع ص ) تیر که پیچ پیچان رود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || در شعر ابوذؤیب بمعنی شناگر وشناکننده آمده است . || فرس عموج ؛ اسبی که در سیر خود مستقیم حرکت نکند. (از اقرب الموارد).
-
بارقیة
لغتنامه دهخدا
بارقیة. [ رِ قی ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) کاسه های بزرگ بارقییه منسوب به بارق کوفه . ابوذؤیب گوید : فما ان هما فی صحفة بارقیةجدید امرت بالقدوم و بالصقل .(از تاج العروس ).
-
باب الفارسیین
لغتنامه دهخدا
باب الفارسیین . [بُل ْ رِ سی یی ] (اِخ ) در شعر ابوذؤیب آمده است :فأقسم ما اِن باله ُ لطمیةُیفوح بباب الفارسیین بابها.(معرب جوالیقی چ قاهره 1361 هَ . ق . ص 51 س 5).
-
خویلد
لغتنامه دهخدا
خویلد. [ خ ُ وَ ل ِ ] (اِخ ) ابن خالد هذلی مکنی به ابوذویب و ملقب به قطیل از شاعران بود. رجوع به معجم المطبوعات ج 4 ص 185 و اعلام زرکلی ج 1 ص 300 شود.