کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابودلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابودلف
لغتنامه دهخدا
ابودلف . [ اَ دُ ل َ ] (اِخ ) (شاه ...) کرکری . حکمران ارّان . ممدوح اسدی و قطران است . اسدی گرشاسب نامه را به نام او کرده است به سال 458 هَ . ق . گفته اند اصل او عرب و شیبانی است و معهذا شعرا و ادبای فارسی زبان از او صلتها یافته اند.
-
ابودلف
لغتنامه دهخدا
ابودلف . [ اَ دُ ل َ ] (اِخ ) شیبان بن عبدالعزیز الیشکری الخارجی الحروری . رجوع به شیبان ... شود.
-
ابودلف
لغتنامه دهخدا
ابودلف . [ اَ دُ ل َ ] (اِخ ) ظاهراً نام پدر علی دیلم دهقان طوسی است ، که حکیم جلیل بلقاسم فردوسی در قطعه ٔ ذیل ایادی او را نسبت بخود می ستاید:از آن نامور نامداران شهر علی دیلم بودُلَف راست بهر که همواره کارم بخوبی روان همی داشت آن مرد روشن روان .
-
ابودلف
لغتنامه دهخدا
ابودلف . [ اَ دُ ل َ ] (اِخ ) قاسم بن عیسی بن ادریس بن معقل بن عمیربن شیخ بن معاویةبن خزاعی بن عبدالعزی بن دُلف عجلی . یکی از سرهنگان مأمون خلیفه ومعتصم و یکی از اسخیا و جوانمردان بزرگوار و شجاع وصاحب وقایع مشهوره و صنائع مأثوره . او مرجع ادبا وفضل...
-
ابودلف
لغتنامه دهخدا
ابودلف . [ اَ دُ ل َ ] (ع اِ مرکب ) (اِخ ) خنزیر. (المزهر). خوک . کاس . بغرا.
-
ابودلف
لغتنامه دهخدا
ابودلف . [اَ دُ ل َ ] (اِخ ) ینبوعی . نام رحّاله ای است معاصر ابن الندیم صاحب الفهرست . رجوع به مسعربن مهلهل شود.
-
واژههای مشابه
-
کرج ابودلف
لغتنامه دهخدا
کرج ابودلف . [ ک َ رَ ج ِ اَ دُ ل َ ] (اِخ ) رجوع به کرج شود.
-
جستوجو در متن
-
ابعارین
لغتنامه دهخدا
ابعارین . [ ] (اِخ ) کرج ابودلف در عراق عجم . (دمشقی ).
-
شیبانیان
لغتنامه دهخدا
شیبانیان . [ ش َ ] (اِخ ) خاندان ابودلف که ممدوح قطران بوده است و اسدی طوسی خاندان ابودلف را تازیک و از قبیله ٔ شیبانیان میخواند و او که گرشاسبنامه را در سال 458 هَ . ق . سروده پیداست که ابودلف زندگانی دراز کرده و تا آن هنگام زنده و فرمانروا بوده و ا...
-
بلد
لغتنامه دهخدا
بلد. [ ب َ ل َ ] (اِخ ) نام شهر کرج است که ابودلف آنرا بساخت و «بلد» نام نهاد. (از معجم البلدان ) (از مراصد). رجوع به کرج شود.
-
بودلف
لغتنامه دهخدا
بودلف . [دُ ل َ ] (اِخ ) حکمران اران ممدوح اسدی : اسدی را که بودلف بنواخت طالع و طالعی بهم درساخت . نظامی .رجوع به ابودلف کرکری شود.
-
مسعر
لغتنامه دهخدا
مسعر. [ م ِ / م َ ع َ ] (اِخ ) ابن مهلهل خزرجی ینبوعی ، مکنی به ابودلف . جهانگرد مشهور قرن چهارم هجری است و متجاوز از نود سال زیسته است و بیشتر عمر را به گردش در بلاد مختلف سپری کرده . وی از اطرافیان صاحب بن عباد به شمار میرفت . قصیده ای دارد مشهور ب...
-
غریغوریف
لغتنامه دهخدا
غریغوریف . [ غ ِ غ ُ ی ِ ] (اِخ ) استاد تاریخ شرقی در پطرسبرگ . رحله ٔ ابودلف ینبوعی (949 هَ . ق .) را به زبان روسی ترجمه کرده در مجله ٔ نظارت علوم روسیه به چاپ رسانیده است (1873م .). (از اعلام المنجد).