کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابودجانة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابودجانة
لغتنامه دهخدا
ابودجانة. [ اَ دُ ن َ ] (اِخ ) سماک بن خرشة یا سماک بن اوس بن خرشةبن لوذان بن عبدودّبن ثعلبه ٔ انصاری ساعدی خزرجی ، ملقب به ذوالمشهرة یکی از صحابه ٔ رسول صلی اﷲعلیه وآله . وی در غزوه ٔ بدر و هم احد در رکاب رسول صلی اﷲعلیه وآله وسلم بود و به روز احد پ...
-
واژههای مشابه
-
حرز ابودجانه
لغتنامه دهخدا
حرز ابودجانه . [ ح ِ زِ اَ دُ ن َ ] (اِخ ) دعائیست . رجوع به دعای ابودجانه و ابودجانه در این لغتنامه و فهرست کتابخانه ٔ دانشگاه ج 1 ص 126 شود.
-
جستوجو در متن
-
دجانة
لغتنامه دهخدا
دجانة. [ دُ ن َ ] (اِخ ) بیهقی . رجوع به ابودجانه فقیه بیهقی و تاریخ بیهق ص 146 شود.
-
ذوالمشهرة
لغتنامه دهخدا
ذوالمشهرة. [ ذُل ْ م ُ ش َ هَ هََ رَ ] (اِخ ) لقب ابودجانه ٔ صحابی انصاری . و نامش سماک بن خرشه است . رجوع به امتاع الاسماع ، جزء 1 ص 145 شود.
-
ذوالمشهرة
لغتنامه دهخدا
ذوالمشهرة. [ ذُل ْ م ُ ش هََرَ ] (اِخ ) و منهم ذوالمشهرة ابودجانة سماک بن خرشة کانت له مشهرة اذا خرج بها یختال ببن الصفین لم یبق ولم یذر و هؤلاء کلهم انصاریون . (استیعاب ج 1 ص 173).
-
قرافی
لغتنامه دهخدا
قرافی . [ ق َ فی ی ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن حکم بن صالح مکنی به ابودجانة قرافی منسوب است به قرافه که دوده ای است از معافر. وی از حرملةبن یحیی وزیر سعید اربلی و جز او حدیث کند و بطوری که ابن یونس گوید به سال 499 هَ . ق . وفات کرده است . (از معجم الب...
-
ریجاب
لغتنامه دهخدا
ریجاب . (اِخ ) دهی از بخش کرند شهرستان شاه آباد. دارای 550 تن سکنه . محصول عمده ٔ آنجا میوه و غلات و حبوب و توتون و لبنیات و انجیر و انار و گردوی آن به فراوانی و خوبی معروف است . زیارتگاه ابودجانه در آن مورد توجه اهل تسنن است . سه آبادی ریجاب ، یاران...
-
رضی ً
لغتنامه دهخدا
رضی ً. [ رِ ضَن ْ ] (ع مص ) خشنود شدن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (از اقرب الموارد). خشنود گردیدن .- رَضی َ اﷲ عنه (عنها) ؛ که خدای از آن مرد (یا از آن زن ) خشنود باد. که خشنود باد خدای از وی . سنیان پس از ...
-
احد
لغتنامه دهخدا
احد. [ اُ ح ُ ] (اِخ ) (غزوه ٔ...) مؤلف روضةالصفا آورده است : از جمله ٔ معظمات وقایع سنه ٔثلث هجریه غزاء اُحد است . تفصیل این اجمال آنکه مشرکان بعد از انهزام معرکه ٔ بدر به مکه آمده ، مال کاروان خویش را که ابوسفیان آورده بود در دارالندوة بنا بر رغبت...