کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوخلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
یاسین الزیات
لغتنامه دهخدا
یاسین الزیات . [ نُزْ زَی ْیا ] (اِخ ) ابوخلف محدث است . رجوع به ابوخلف شود.
-
بوزینه
لغتنامه دهخدا
بوزینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) میمون را گویند. (برهان ). کنیت میمون که آنرا بفارسی کپی خوانند. بوزینه مخفف ابوزینه . (از غیاث ) (آنندراج ). پهنانه . (فرهنگ اسدی ). ابوخالد.ابوحبیب . ابوخلف . ابوزنه . ابوقشه . ابوقیس . (المرصع). کپی . قرد. حمدونه . شادی ...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ )ابن عَمیرة حارثی زَبیدی . محدث است و از معاذبن جبل و ابی عمیدةبن الجراح و ابوالدرداء و عبداﷲبن مسعود و سلمان فارسی روایت کند.و عبدالرحمن بن غنم و ابی خلف از او روایت دارند حارث در عهد رسول (ص ) اسلام آورد و مصاحب معاذبن جبل بود.و ...