کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوحسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوحسان
لغتنامه دهخدا
ابوحسان . [ اَ ؟ ](اِخ ) مقلدبن مسیب بن رافع. از امرای بنی عقیل ملقب به حسام الدوله صاحب موصل . رجوع به مقلدبن مسیب شود.
-
ابوحسان
لغتنامه دهخدا
ابوحسان . [ اَ ح َس ْ سا ] (ع اِ مرکب ) عقاب . (المزهر). ابوالحجاج . آله . دال من . ججا. شغواء. شهباز. شاهباز. کامیر. لخواء. || روغن . (مهذب الاسماء).
-
ابوحسان
لغتنامه دهخدا
ابوحسان . [اَ ؟ ] (اِخ ) او با سلم به امر یحیی بن خالدبن برمک کتاب مجسطی را ترجمه و اصلاح کرده است . (ابن الندیم ).
-
واژههای مشابه
-
ابوحسان زیادی
لغتنامه دهخدا
ابوحسان زیادی . [ اَ ح َس ْ سا ن ِ ] (اِخ ) حسن بن عثمان قاضی . فقیه و ادیب و از علمای انساب . او بزمان مأمون خلیفه ٔ عباسی قاضی قسمت شرقی بغداد بود. و چون بخلق قرآن معتقد نبود چندی بطرسوس نفی شد و سپس او را بازگردانیدند و او در هشتادوهفت سالگی در 2...
-
ابوحسان نملی
لغتنامه دهخدا
ابوحسان نملی . [ اَ ؟] (اِخ ) محمدبن حسان . یکی از طیبت گران و ادباست و او معاصر متوکل خلیفه بوده و با متوکل حکایاتی دارد. او راست : کتاب برجان و حباحب فی اخبار النساء و الباه . کتاب صغیر، هم در آن معنی . کتاب البغاء. کتاب السحق . کتاب خطاب المکاری ل...
-
جستوجو در متن
-
بوحسان
لغتنامه دهخدا
بوحسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) رجوع به ابوحسان شود.
-
ابوحیان
لغتنامه دهخدا
ابوحیان . [ اَ ح َی ْ یا ] (اِخ ) مترجم و مصلح کتاب المجسطی با معاضدت سلم بأمر یحیی بن خالد برمکی بود و نیز نام او را ابوحسان آورده اند. رجوع به ابوحسان ... شود.
-
حسان زیادی
لغتنامه دهخدا
حسان زیادی .[ ح َس ْ سا ن ِ ] (اِخ ) رجوع به ابوحسان زیادی شود.
-
ابوالاشیم
لغتنامه دهخدا
ابوالاشیم . [ اَ بُل ْ اَ ی َ ] (ع اِ مرکب ) عقاب . (المزهر). ابوحسان .
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) مولی بنی نوفل . صحابی است و برخی نام او را ابوحسین و هم ابوحسان گفته اند.
-
ابویحیی
لغتنامه دهخدا
ابویحیی . [ اَ بو ی َ یا ] (اِخ ) القیسی . از شمار بصریین است و درک صحبت ابوحسان اعرج و حمرة السدوسیة کرده و یحیی پسر ابویحیی از پدر او روایت کند.
-
حسن زیادی
لغتنامه دهخدا
حسن زیادی . [ ح َ س َ ن ِ زَ ] (اِخ ) ابن عثمان بن حمادبن حسان بن عبدالرحمان بن یزید زیادی قاضی حنفی ، مکنی به ابوحسان . محدث . درگذشته ٔ 272 هَ . ق . اوراست : «القاب الشعراء»، «طبقات الشعراء»، «الاباء و الامهات »، «معانی عروةبن الزبیر» در 242 هَ . ق...
-
مقلد
لغتنامه دهخدا
مقلد. [ م ُ ق َل ْ ل َ ] (اِخ ) ابن المسیب بن رافع عقیلی مکنی به ابوحسان و ملقب به حسام الدوله (مقتول به سال 391 هَ .ق .). از امرای بنی عقیل ، صاحب موصل از 387 تا 391 هَ . ق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از بنی هوازن بود و پس از درگذشت برادر خود به ...