کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوتمیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوتمیم
لغتنامه دهخدا
ابوتمیم . [ اَ ت َ ] (اِخ ) معدبن اسماعیل ، ملقب به معزّ لدین اﷲ. چهارمین از خلفای فاطمی بمغرب و مصر (از 341 تا 365 هَ . ق .). او مصر را مسخرو مرکز خلافت فاطمیان را از مهدیه بدانجا نقل کرد.
-
ابوتمیم
لغتنامه دهخدا
ابوتمیم . [ اَ ت َ ] (اِخ ) معدبن علی . هشتمین خلیفه ٔ فاطمی مصر، ملقب به مستنصر باﷲ (از 427 تا 487 هَ . ق .). ناصرخسرو علوی از جانب او حجت جزیره ٔ خراسان بود:ای در کمال اقصای حد همچون هزار اندر عدددین امام حق معد، بر فضل تو مانا گوا.روی خدا و دل عال...
-
جستوجو در متن
-
بوتمیم
لغتنامه دهخدا
بوتمیم . [ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ابوتمیم شود.
-
معد
لغتنامه دهخدا
معد. [ م َ ع َدد ] (اِخ ) ابن علی ، مکنی به ابوتمیم : بیرون برد از سر بدان مفتعلی شمشیر خداوند معدبن علی . ناصرخسرو.و رجوع به ابوتمیم معدبن علی شود.
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن احمد حلیمی محدث است . وی از ابوتمیم کامل بن ابراهیم خندقی جرجانی روایت دارد. (از معجم البلدان ، خندق ).
-
مستنصر با
لغتنامه دهخدا
مستنصربا. [ م ُ ت َ ص ِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...)محمدبن علی بن حاکم بامراﷲ مکنی به ابوتمیم ، هشتمین از خلفای فاطمی در مصر. به سال 420 هَ . ق . در این سرزمین متولد شد و در سال 427 بعد از درگذشت پدرش با وی بیعت کردند و وی در این هنگام طفلی بود و ...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمد، مکنی به ابوعبدالرحمان و مشهور به عتقی فیریابی منجم قرن چهارم هجری اهل آفریقا بود و در مصر اقامت گزید و در اغلب علوم نظر داشت و تخصصش در نجوم بود با ابوتمیم قیروانی که بر مصر تسلط یافت بسر می برد. کتاب...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد انطاکی ، مکنی به ابوحامد و منبوز به ابورقعمق . او مداح المعز ابوتمیم بن معدبن منصوربن قائم بن مهدی عبیداﷲ و فرزندان او و جوهر قائد و وزیر ابوالفرج یقعوب بن کلس بود. وثعالبی گوید وی نادره ٔ زمان و جمله ٔ احسان بود و در...
-
المستنصر فاطمی
لغتنامه دهخدا
المستنصر فاطمی . [ اَ م ُ ت َ ص ِ رِ طِ ] (اِخ ) معد بن علی الظاهر لاعزاز دین اﷲبن الحاکم بأمراﷲ مکنی به ابوتمیم (420 - 487 هَ . ق . / 1029 - 1094 م .) از خلفای فاطمی مصر. وی به سال 427 هَ . ق . بخلافت رسید.رجوع به اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 1056 و تاریخ...
-
المعز لدین ا
لغتنامه دهخدا
المعز لدین ا. [ اَ م ُ ع ِزْ زُ ل ِ نِل ْ لاه ] (اِخ ) معدبن اسماعیل مکنی به ابوتمیم چهارمین خلیفه ٔ فاطمی . وی به سال 341 هَ . ق . بخلافت رسید و به سال 365 درگذشت . رجوع به معجم الانساب زامباور ج 1 ص 144 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 451 و اعلام المنجد ...
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) غفاری . حُمیل . صحابی است . (قاموس ). و صاحب تاج العروس گوید: در بعض نسخ قاموس هست که حمیل لقب ابونضره (با ضاد معجمه ) است و در پاره ای نسخ دیگرقاموس آمده است که حمیل لقب ابی نصر است و هر دو صورت غلط است و صواب آن چنانکه حاف...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رشدین کاتب ، مکنی به ابی علی . یکی از ائمه ٔ کتاب و ماهر در سائر آداب است . او صحبت متنبی را دریافته و شعر او را روایت کرده است و وی را معانی جیدی است . ثعالبی گوید:محمدبن عمر الزاهر این اشعار را از وی انشاد کرد:قل لمولای من...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ... ابو) منصوربن العزیزبن المعزبن المنصوربن القاسم بن المهدی ، صاحب مصر، مکنی به ابوعلی . وی درحیات پدر به ماه شعبان 383 هَ . ق . ولایت یافت و بروز مرگ پدر مستقل گردید. او مردی بخشنده و خون ریزی بی با...
-
ناصرخسرو
لغتنامه دهخدا
ناصرخسرو. [ ص ِ رِ / رْ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) (حکیم ...) ناصربن خسروبن حارث قبادیانی بلخی مروزی ، ملقب و متخلص به «حجت » و مکنی به ابومعین . از شاعران قوی طبع و قصیده سرایان گران قدر زبان فارسی است . وی در ماه ذی القعده ٔ سال 394 هَ . ق . مطابق با تی...