کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوبکر اسماعیلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابوبکر خوارزمی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر خوارزمی . [ اَ بو ب َ رِ خوا / خا رَ ] (اِخ ) محمدبن عباس شاعر و ادیب مشهور معروف به طبرخزی خواهرزاده ٔ ابوجعفر محمدبن جریر طبری مورّخ جلیل . او مدتی به شام و سپس در حلب اقامت گزید. و آنگاه که صاحب بن عباد به ارجان بود قصد زیارت صاحب کرد. و گو...
-
ابوبکر داجونی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر داجونی . [ اَ بو ب َ رِ] (اِخ ) مقری است . و داجون نام قریه ای است برمله .
-
ابوبکر رازی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر رازی . [ اَ بو ب َ رِ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن زکریای رازی شود.
-
ابوبکر رازی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر رازی . [ اَبو ب َ رِ ] (اِخ ) احمدبن علی جصاص . فقیه حنفی . مولداو شهر ری . به سال 325 هَ . ق . به بغداد شد و سپس مدتی در اهواز و چندی در نیشابور اقامت گزید و در سنه ٔ 344 کرت دیگر به بغداد رفت و تا آخر عمر در آنجا تدریس میکرد و در شصت وپنج سا...
-
ابوبکر ربابی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر ربابی . [ اَ بو ب َ رِ رَ ] (اِخ ) مسخره و هزالی بوده ظاهراً بزمان سلطان محمود غزنوی و شاید همان بوبکر رئیس مغنیان آنف الذکر است : از حکیمان خراسان کو شهید و رودکی بوشکور بلخی و بوالفتح بستی هکذی گو بیائید و ببینید این شریف ایام راتا کند هرگز ...
-
ابوبکر ربابی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر ربابی .[ اَ بو ب َ رِ رَ ] (اِخ ) رئیس مغنیان محمود غزنوی و خود او نیز خنیاگر و خوش آواز بوده است : بوبکر عندلیب نوا را بخوان گو قوم خویش را چو بیائی بیار.فرخی .
-
ابوبکر ربابی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر ربابی .[ اَ بو ب َ رِ رَ ] (اِخ ) نام یکی از مشایخ صوفیه است ، صاحب جذبه و هفت سال سکوت داشته است : شاه از اسرارشان واقف شده همچو بوبکر ربابی تن زده .مولوی .
-
ابوبکر رقی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر رقی . [ اَ بو ب َ رِ رَق ْ قی ] (اِخ ) ابن محمدبن خلیل از مردم رقه . طبیبی ماهر در علم و عمل و مربی شاگردان بسیار. و اولین کس است که مسائل حنین را تفسیر کرد. وفات او به سال 330 هَ . ق . است .
-
ابوبکر زبیدی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر زبیدی . [ اَ بو ب َ رِ زَ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن عبداﷲ یا مدحج زبیدی اندلسی اشبیلی . از علمای لغت و نحو. شاگرد ابی علی قالی . مستنصر خلیفه ٔ اندلس تعلیم پسر خویش هشام مؤید باﷲ رابدو گذاشت و هشام از وی تربیت نیکو یافت . سپس قضای اشبیلیه بدو دا...
-
ابوبکر سجستانی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر سجستانی . [ اَ بو ب َ رِ س ِ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به ابن سیف احمد... شود.
-
ابوبکر شاشی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر شاشی . [ اَبو ب َ رِ ] (اِخ ) محمدبن علی بن اسماعیل قفال شاشی ، فقیه شافعی و محدث و اصولی و لغوی . او امام عصر خویش بود. صاحب کتابی در اصول فقه . و پدر قاسم صاحب کتاب التقریب است . ولادت به سال 291 هَ . ق . و وفات 366.
-
ابوبکر شبلی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر شبلی . [ اَ بو ب َ رِ ش ِ ] (اِخ ) جعفربن یونس خراسانی . و بعضی نام او را دلف بن جحدر متولد به سامرا گفته اند. او از زهاد و یکی از سران شیوخ متصوفه شاگرد ابوالقاسم جنید و در فقه بمذهب مالک و کتاب موطا را از بر داشت و در کامل بهائی آمده است که ...
-
ابوبکر شدید
لغتنامه دهخدا
ابوبکر شدید. [ اَ بو ب َ رِ ش َ ] (اِخ ) هفتمین از امرای بنی حفص در تونس در 709 هَ . ق .
-
ابوبکر شریشی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر شریشی . [ اَ بو ب َ رِ ش َ ] (اِخ ) جمال الدین محمدبن احمد. فقیه بمذهب مالک . مولد او شریش قاعده ٔ شذونه به اندلس به سال 601 هَ . ق . وی در طلب علم از موطن خویش به عراق رحلت کرد و سپس به مصر شد و از آنجا به قدس و دمشق رفت . او راست کتابی چند د...
-
ابوبکر شنوانی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر شنوانی . [ اَ بو ب َ رِ ش َن ْ ] (اِخ ) یکی از نحات متأخر مصر. او بقاهره درس ادب می گفت و تألیفی چند در نحو و دیگر فنون ادب کرد. در آخر عمر مبتلا به فالج گشت و در 1019 هَ . ق . درگذشت .