کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوبکربن عراق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شاشی
لغتنامه دهخدا
شاشی . (اِخ ) حسن بن حاجب بن حمید مکنی به ابوعلی از جمله کسانی است که در طلب علم به خراسان و عراق و حجاز و جزیره و شام سفر کرد. وی از علی بن خشرم و اسحاق بن منصور و یونس بن عبدالاعلی المصری و دیگران روایت حدیث کرده و ابوبکربن الجعابی و محمدبن المظفر ...
-
خدامی
لغتنامه دهخدا
خدامی .[ خ ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن ابراهیم نیشابوری خدامی ، مکنی به ابواسحاق . وی از فقیهان معروف نیشابور و چنانکه ابن ماکولا آورده بسکه خدام نیشابور سکنی داشت . (از انساب سمعانی ). این خدامی را برادری بنام ابوبشر بود که در عراق و شام و خراسان ا...
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوعلی سرخسی ، ابن احمد فقیه سرخس . (تاج العروس ). یاقوت آرد: امام ابوعلی زاهربن احمدبن محمدبن عیسی سرخسی ازقدمای عالمان سرخس و فقیه و محدث و شیخ عصر خود در خراسان است . وی فقه را از ابواسحاق مروزی و علم قرائت قرآن را از ابوبکربن...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یساربن خیار فارسی الاصل مدنی . شیخ طوسی در رجال خود یک بار او را در عداد اصحاب زین العابدین علی بن الحسین (ع ) شمرده گوید: مولای قیس بن محزمه و پدر محمدبن اسحاق صاحب المواقدی [ ظ: المغازی ] بود. و مرتبه ٔ دیگر او رادر عداد ا...
-
زاهد
لغتنامه دهخدا
زاهد. [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن داودبن سلیمان نیشابوری . متوفی 342 هَ . ق . (تاج العروس ). سمعانی آرد: محمدبن داودبن سلیمان نیشابوری مکنی به ابوبکر، دانشمندی نیک سیرت پارسا و اهل عبادت بوده است . سفرهای بسیار کرد و خدمت اساتیدی بزرگ را درک کرد و حدیث بسی...
-
زبیری
لغتنامه دهخدا
زبیری . [زُ ب َ ] (اِخ ) محمدبن عبیداﷲبن زبیربن عمربن درهم اسدی ، مکنی به ابواحمد. ازراویانست و از مالک بن مغول روایت دارد. ابوخیثمه و قواریری از او نقل حدیث کنند. (از تاج العروس ). سمعانی آرد: ابواحمد محمدبن عبداﷲبن زبیربن عمربن درهم اسدی از مردم کو...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن جریربن یزیدبن خالد طبری آملی . علامه ٔ وقت و امام عصر و فقیه زمان خویش . متولد آمل . (224 هَ . ق . فوت 310 هَ . ق . به سن 87سالگی ). از محمدبن حمید رازی ، ابوجریج و ابوکریب ، هنادبن السری ، عبادبن یعقوب ، عبیداﷲبن ...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) صعلوکی . محمّدبن سلیمان بن هارون بن موسی بن ابراهیم بن بشر حنفی اصفهانی . اصل و مولّد او اصفهان و منشاء و مقام وی نیشابور است . او فقیهی متکلّم و ادیب و نحوی و شاعر و عروضی و کاتب است . ابن خلکان از حاکم ابوعبداﷲ آرد که او ...
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) حمزةبن یوسف بن ابراهیم بن موسی بن ابراهیم بن محمد و بگفته ٔ برخی ابن ابراهیم بن احمدبن محمدبن احمدبن عبداﷲبن هاشم بن عباس بن وائل سهمی مکنی به ابوالقاسم . شخصی حافظ و واعظ بود. او در طلب حدیث به مسافرت رفت و در دمشق از عبدالوه...
-
شمس الدین
لغتنامه دهخدا
شمس الدین . [ ش َسُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن قیس رازی . معروف به شمس قیس رازی . دانشمند و ادیب قرن هفتم هجری (وفات پس از 628). وی از مردم ری بود و مدتی دراز در ماوراءالنهر وخراسان اقامت داشت . در 601 تا پنج شش سال بعد در بخارا و در 614 در مرو بود. در سال...
-
شروانشاهان
لغتنامه دهخدا
شروانشاهان . [ ش َرْ ] (اِخ ) سلسله هایی که در شروان [ شهری در قففاز ] و حوالی آن حکومت و سلطنت کرده اند. از این قرار:سلسه ٔ اول - حکام عرب شروان . افراد آن از این قرارند:1- یزیدبن مزیدبن زائده شیبانی (والی ارمنستان در عهد هارون الرشید 183 هَ . ق . ف...
-
لر کوچک
لغتنامه دهخدا
لر کوچک . [ ل ُ رِ چ َ ] (اِخ ) لرستان . حمداﷲ مستوفی گوید: تومان لر کوچک ولایتی معتبر است حقوق دیوانی آنجا که [ به دیوان ] اتابک میرفته صد تومان بوده است اماآنچه به دیوان مغول میدهند نه تومان و یکهزار دیناربه دفتر درآمده است . (نزهةالقلوب چ اروپا ص ...
-
حجر
لغتنامه دهخدا
حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) ابن عدی بن معاویةبن جبلةبن عدی بن ربیعةبن معاویة الاکرمین الکندی ، معروف بحجربن الادبر و حجرالخیر. ابن سعد و مصعب زبیری به روایت حاکم چنین آورده اند که حجر و برادرش هانی بن عدی بوفادت بنزد پیغمبر آمدند و حجربن عدی قادسیة را دریافت...
-
ماوراءالنهر
لغتنامه دهخدا
ماوراءالنهر.[ وَ ئَن ْ ن َ ] (اِخ ) ناحیتی است که حدود مشرق وی حدود تبت است و جنوب وی خراسان و حدود خراسان و مغرب وی غور است و حدود خلخ و شمالش هم حدود خلخ است . و این ناحیتی است عظیم و آبادان و بسیار نعمت و در ترکستان و جای بازرگانان و مردمانی اند ج...
-
ابوعبید
لغتنامه دهخدا
ابوعبید. [ اَ ع ُ ب َ ] (اِخ ) قاسم بن سلام بن مسکین بن زید جمحی هروی لغوی . ابن خلکان گوید: پدر او غلامی رومی مملوک مردی از اهل هرات است و ابوعبید به آموختن حدیث و ادب وفقه پرداخت و صاحب دین و سیرت جمیله و مذهب نیکو وفضلی بارع بود. قاضی احمدبن کامل ...