کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوامامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوامامه
لغتنامه دهخدا
ابوامامه . [ اَ اُ م َ ] (اِخ ) کنیت ابن ثعلبه . صحابی انصاری .
-
ابوامامه
لغتنامه دهخدا
ابوامامه . [ اَ اُ م َ ] (اِخ ) کنیت ابن سعد. صحابی انصاری .
-
ابوامامه
لغتنامه دهخدا
ابوامامه . [ اَ اُ م َ ] (اِخ ) کنیت نابغه ٔ بنی ذبیان . رجوع به نابغه ٔ ذبیانی شود.
-
ابوامامه
لغتنامه دهخدا
ابوامامه . [اَ اُ م َ ] (اِخ ) کنیت سهل بن حنیف . صحابی انصاری .
-
ابوامامه
لغتنامه دهخدا
ابوامامه .[ اَ اُ م َ ] (اِخ ) کنیت ابن عجلان . صحابی انصاری .
-
جستوجو در متن
-
ابوراشد
لغتنامه دهخدا
ابوراشد. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) حبرانی . محدث است . او از ابوامامه و از او سلام و حبیب بن عبید روایت کنند.
-
ابوطلحة
لغتنامه دهخدا
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] (اِخ ) یحیی بن طلحه . او از جد خود ابوامامه سعیدبن جمحان روایت کند.
-
ثعلبة
لغتنامه دهخدا
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن سهیل . گویند که ثعلبة نام ابوامامه حارثی صحابی است و بقولی مشهورتر نام ابوامامه ایاس بن ثعلبه است نه ثعلبه . رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 208 و ج 8 ص 9 شود.
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن خریق جزری . از راویان بود. وی از ابوامامه و عطأبن ابی رباح روایت دارد و عزرة (یا عروة) دینار و محمدبن سلمة از او روایت کنند. (از کتاب الجرح و التعدیل رازی ج 1 ص 580، 581).
-
رزیق
لغتنامه دهخدا
رزیق . [ رُ زَ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ الالهانی شامی ، که ابن حبان او را از تابعان شمرده است . وی از ابوامامة روایت دارد و ارطاةبن منذر از او روایت کرده است . (از تاج العروس ج 6 ذیل ماده ٔ رزق ). و رجوع به منتهی الارب شود.
-
باهلی
لغتنامه دهخدا
باهلی . [ هَِ ] (اِخ ) ابوامامه ... صحابی است و از قبیله ٔ باهله از قیس غیلان . (منتهی الارب ). در جنگ صفین با علی بود و در سنه ٔ ست وثمانین (86) به مکه درگذشت . (تاریخ گزیده ص 216).
-
حزور
لغتنامه دهخدا
حزور. [ ح َ زَوْ وَ ] (اِخ ) بصری . برخی او را نافع و برخی سعیدبن حزور نامیده اند. مولای ابن حضرمی است . از ابوامامه ٔ باهلی در دمشق روایت کند. (از تهذیب تاریخ ابن عساکر، ج 4 صص 120-123).
-
صدی
لغتنامه دهخدا
صدی . [ ص ُ دَی ی ] (اِخ ) ابن عجلان بن وهب الباهلی ، مکنّی به ابوامامة. وی صحابی است و در صفین با علی بوده و در شام سکونت جست و بحمص به سال 81 هَ . ق . درگذشت و او آخر کس از صحابه است که بشام بمرد. وی را در صحیحین 250 حدیث است . (الاعلام زرکلی ص 430...
-
حبیبة
لغتنامه دهخدا
حبیبة. [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دخت ابی امامة اسعدبن زرارة. سهل بن حنیف او را تزویج کرد و ابوامامة اسعدبن سهل ازو متولد گشت و پیغمبر او را به نام جد مادریش اسعد نامید و ابوامامة کنیت داد. خواهر حبیبة رفاعة نام داشت و زن نبیطبن جابر از بنی مالک بن نجار بود....