کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوالهول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابوالهول
/'abolho[w]l/
معنی
هرچیز ترسآور و هراسانگیز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
sphinx
-
جستوجوی دقیق
-
ابوالهول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ابوالهَول] [مجاز] 'abolho[w]l هرچیز ترسآور و هراسانگیز.
-
ابوالهول
فرهنگ فارسی معین
( ~. هُ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - ترس آور، هراس انگیز. 2 - یکی از عجایب هفتگانه جهان در مصر.
-
ابوالهول
لغتنامه دهخدا
ابوالهول . [ اَ بُل ْ هََ ] (اِخ ) پیکری از سنگ برآورده بشکل شیری خفته و سینه و روی آن بصورت آدمی ، نزدیک هرم کئوپس بفاصله ٔ کمی از منف در مصر سخت مهیب و بالای آن هفده گز و درازا سی و نه گز است و چون بدانجا دائماً ریگ این پیکر را می پوشاند تاکنون چند...
-
ابوالهول
لغتنامه دهخدا
ابوالهول . [ اَ بُل ْ هََ] (اِخ ) الحمیری . شاعری از عرب معاصر مهدی و رشید عباسی و فضل بن یحیی بن خالدبن برمک . و ابن الندیم گوید او را پنجاه ورقه شعر است . رجوع به کتاب الحیوان جاحظ ج 5 ص 30 و رجوع به کتاب الجماهر بیرونی ص 252 شود.
-
جستوجو در متن
-
هول
لغتنامه دهخدا
هول . [ هََ ] (اِخ ) پیکری است به شکل سر مردم نزدیک هرمان به مصر، که گویند طلسم رمل است . (منتهی الارب ).ابوالهول . (اقرب الموارد). رجوع به ابوالهول شود.
-
sphinxes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسفنکس، مجسمه ابوالهول، موجود عجیب، مرد مرموز
-
sphinges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسپینینگس، مجسمه ابوالهول، موجود عجیب، مرد مرموز
-
ابوالاهوال
لغتنامه دهخدا
ابوالاهوال . [ اَ بُل ْ اَهَْ ] (اِخ ) ابوالهول : و علی مقربة من هذه الاهرام ...صورة غریبة من حجر... علی صفة آدمی هائل المنظر، وجهه الی الاهرام ...تعرف بابی الاهوال . (رحله ٔ ابن جبیر). و رجوع به ابوالهول شود.
-
طفاوی
لغتنامه دهخدا
طفاوی . [ طُ وی ی ] (اِخ ) ابوالهول عطیة طفاوی . از تابعین بصره بوده است که از ابوعمر روایت کرده است و سلیمان تمیمی و خالد الحذا و عوف اعرابی از او روایت دارند. (از انساب سمعانی برگ 371).
-
اسفنکس
لغتنامه دهخدا
اسفنکس . [ اِ ف َ ] (اِخ ) (از لاتینی اسفینکس و یونانی اسفیگس ) هیکل عظیم اساطیری که هنرمندان مصری و بتقلید آنان هنرمندان یونانی بکرات مجسم ساخته اند. ابوالهول . ابوالاهوال . (ابن جبیر). بوالهوبة. (مقریزی ). نام حیوان موهومی است که در مصرو یونان باست...
-
ادیپ
لغتنامه دهخدا
ادیپ . [ اُ ] (اِخ ) ادیپوس . پسر لائیوس پادشاه شهر تِبِس . چون غیب گویان خبر داده بودند که ادیپوس عاقبت شوی مادر خواهد شد و پدر را خواهد کشت او را از تِبِس طرد کرده روی کوهی گذاشتند و چوپانی او را تربیت کرد. و چون از گفته ٔ غیب گویان آگاه شد پیوسته ...
-
عزت العابد
لغتنامه دهخدا
عزت العابد. [ ع ِزْ زَ تُل ْ ب ِ ] (اِخ ) احمد عزت بن محیی الدین ابوالهول (مسمی به هولوپاشا) ابن عمربن عبدالقادر عابد (1272 - 1343 هَ .ق .). از سیاستمداران مشهور دولت عثمانی بود. پس از فراغ از تحصیل روزنامه ای به زبان عربی و ترکی بنام دمشق منتشر ساخت...
-
عمالقة
لغتنامه دهخدا
عمالقة. [ ع َ ل ِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ عِملاق . رجوع به عملاق شود. || (اِخ ). عَمالیق . بنوعِملیق . بنوعِملاق . قومی از عرب بائده ، و از فرزندان عملیق (عملاق ) ابن لاوَذبن اِرَم بن سام بن نوح بودند. آنان امتی بودند بزرگ با قامتی دراز و با تنومندی . و طبر...
-
فراعنه
لغتنامه دهخدا
فراعنه . [ ف َ ع ِ ن َ ] (اِخ ) ج ِ فرعون . (منتهی الارب ). و فرعون نامی است که بر پادشاهان مصر قدیم اطلاق شده است . (المنجد). سلاطین قدیم مصر فرعون لقب داشتند. فراعنه ٔ مصر بیست وشش سلسله بوده اند و تاریخشان تقریباً سه هزار سال میشود . پایتخت مصر گا...