کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوالمکارم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابوالمکارم
لغتنامه دهخدا
ابوالمکارم . [ اَ بُل ْ م َ رِ ] (اِخ ) فخرالدین . رجوع به فخرالدین ... شود.
-
ابوالمکارم
لغتنامه دهخدا
ابوالمکارم . [ اَ بُل ْ م َ رِ ](اِخ ) اسحاق بن ابی بکر حنفی رجوع به اسحاق ... شود.
-
ابوالمکارم
لغتنامه دهخدا
ابوالمکارم . [ اَ بُل ْ م َ رِ ](اِخ ) علاءالدوله احمد. رجوع به علاءالدوله ... شود.
-
ابوالمکارم
لغتنامه دهخدا
ابوالمکارم . [ اَ بُل ْ م َ رِ ](اِخ ) علی بن محمد نحوی وزیر. رجوع به علی ... شود.
-
ابوالمکارم
لغتنامه دهخدا
ابوالمکارم . [ اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ ) علی بن محمدبن هبةاﷲ. رجوع به علی ... شود.
-
ابوالمکارم
لغتنامه دهخدا
ابوالمکارم . [ اَ بُل ْ م َرِ ] (اِخ ) ابن مماتی . رجوع به ابن مماتی ... شود.
-
ابوالمکارم
لغتنامه دهخدا
ابوالمکارم . [ اَ بُل ْ م َرِ ] (اِخ ) محمدبن عبدالمنعم بن نصراﷲبن جعفربن احمدبن حواری الشیخ تاج الدین ابوالمکارم التنوخی المعرّی الأصل الدمشقی الحنفی معروف به ابن شقیر و ملقب به هدهد ادیب و شاعر. مولد او بسال 606 هَ . ق . و وی برادر ادیب نصراﷲ محدث...
-
جستوجو در متن
-
صفی الملک
لغتنامه دهخدا
صفی الملک . [ ص َ یُل ْ م ُ ] (اِخ ) مکنی به ابوالمکارم . رجوع به ابوالمکارم صفی الملک شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالمکارم . رجوع به احمدبن حسن ... شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابوالمکارم . رجوع به احمدبن محمد... شود.
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوالمکارم . رجوع به اسحاق بن ابی بکر... شود.
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ )ابوالمکارم بن مماتی . رجوع باسعدبن مماتی ... شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد نجوی وزیر، مکنّی به ابوالمکارم . رجوع به علی نحوی (ابن محمد...) شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابوالمکارم مقری واسطی . او راست : هدایة الرفاق فی القراءة.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن مکنی به ابوالمکارم و ملقب به فخرالدین .نزیل تبریز. رجوع به احمدبن الحسن الجاربردی شود.