کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوالطیب متنبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوالطیب متنبی
لغتنامه دهخدا
ابوالطیب متنبی . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ب ِ م ُ ت َ ن َب ْ بی ] (اِخ ) احمدبن حسین بن حسن بن عبدالصمد الجعفی الکندی الکوفی المعروف بالمتنبی . شاعر مشهور. مولد او در محلت کنده ٔ کوفه به سال 303 هَ . ق . بود و ابن خلکان گوید: نام و نسب اورا احمدبن حسین بن...
-
واژههای مشابه
-
قاضی ابوالطیب
لغتنامه دهخدا
قاضی ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) طاهربن عبداﷲ. رجوع به ابوالطیب طاهر شود.
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) متنبی . رجوع به متنبی و رجوع به ابوالطیب متنبی شود.
-
متنبی
لغتنامه دهخدا
متنبی . [ م ُ ت َ ن َب ْ بی ] (اِخ ) رجوع به ابوالطیب متنبی ،احمدبن حسین بن حسن بن عبدالصمد الجعفی الکندی در این لغت نامه و رجوع به روضات الجنات ص 61 و تتمه ٔ صوان الحکمة ص 185 و ابن الندیم و اعلام زرکلی ج 1 ص 110 چ 2 و معجم المطبوعات ج 2 ص 1615 و تا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن حسن بن عبدالصمد الجعفی الکندی الکوفی المعروف بالمتنبی . رجوع به ابوالطیب متنبی و ص 82 و 111 کتاب محاسن اصفهان مافروخی شود.
-
بیوزاء
لغتنامه دهخدا
بیوزاء. [ ب َ ی َ ] (اِخ ) نام قریه ای بر ساحل فرات که قتل ابوالطیب متنبی در سال 354 هَ . ق . درآنجا واقع گردید. (از تاج العروس ذیل ماده ٔ باز).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد دارمی ، مکنی به ابوالعباس مصیصی و معروف به نامی . شاعر عرب در دربار سیف الدولة حمدانی و از مدّاحان او بود. وی در طبقه ٔ ابوالطیب متنبی محسوب است . وفاتش به سال 399 یا 371 هَ .ق . بحلب اتفاق افتاد.
-
علی مهلبی
لغتنامه دهخدا
علی مهلبی . [ ع َ ی ِ م ُ هََ ل ْ ل َ ] (اِخ ) ابن احمد مهلبی لغوی ، مکنی به ابوالحسن . وی در نحو و لغت و روایت اخبار و تفسیر اشعار از پیشوایان بشمار می رفت . در نزدالمعز و العزیز والیان مصر تقرب داشت و عهد کافور اخشیدی را نیز درک کرد و او را با ابوا...
-
ابن عمید
لغتنامه دهخدا
ابن عمید. [ اِن ُ ع َ ] (اِخ ) ابوالفضل محمدبن العمید ابی عبداﷲ الحسین بن محمد الکاتب الخراسانی . پدر او مردی از اهل فضل و ادب و صاحب ترسل بود و بعادت اهل خراسان لقب تعظیمی عمید و وزارت مرداویج داشت و پسر او ابوالفضل 328هَ .ق . بجای ابوعلی بن القمی ب...
-
تبریزی
لغتنامه دهخدا
تبریزی . [ ت َ ] (اِخ ) یحیی بن علی بن الحسن بن محمدبن موسوی بن الخطیب مکنی به ابو زکریاالشیبانی . النحوی اللغوی . یکی از ائمه ٔ لغت است که برای کسب علم به نقاط مختلف سفر کرد. و بر عبدالقاهر جرجانی و ابن سهیل بیضاوی وبسیاری از علماء حدیث خواند و در ب...
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) فارسی . حسن بن احمدبن عبدالغفاربن محمدبن سلیمان بن ابان الفارسی الفسوی النحوی . مولد وی شهر فسای شیراز به سال 288 هَ . ق . است . در 307 به بغداد شد و سپس بشهرهای دیگر سفر کرد و به سال 341 بحلب رفت و در آنجا مدتی در صحابت سی...
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) فارابی . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء گوید: محمدبن محمدبن اوزلغبن طرخان . از شهر فاراب است و آن شهریست از بلاد ترک در زمین خراسان و پدر او قائد جیش بود و فارسی المنتسب است و مدتی در بغداد میزیست سپس بشام شد و تا گاه وفات ب...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن قاسم بن عیذون بن هارون بن عیسی بن محمدبن سلمان مکنی به ابوعلی قالی . صاحب امالی . از ائمه ٔ لغت و اساتید نحاتست . در فن اعراب بر آیین بصریین میرفت . نیای بزرگ وی سلمان از موالی عبدالمل»بن مروان بود. در طبقات سیوطی از طبقات...