کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوالصقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوالصقر
لغتنامه دهخدا
ابوالصقر. [ اَ بُص ْ ص َ ] (اِخ ) احمدبن فضل بن شبابه ساسی دویر. رجوع به احمد... شود.
-
ابوالصقر
لغتنامه دهخدا
ابوالصقر. [ اَ بُص ْ ص َ ] (اِخ ) اسماعیل بن بلبل کاتب . او به عربی شعر نیز می گفته و مقّل است . (ابن الندیم ). وی مردی کریم و متجمّل بود و وزارت معتمد خلیفه ٔ عباسی داشت و صاحب سیف و قلم گشت و او را وزیر شکور گفتندی و ابن رومی و بحتری ویرا مدح گفتند...
-
ابوالصقر
لغتنامه دهخدا
ابوالصقر. [ اَ بُص ْ ص َ ] (اِخ ) الکلابی . یکی از فصحای عرب است . (ابن الندیم ).
-
ابوالصقر
لغتنامه دهخدا
ابوالصقر. [ اَ بُص ْ ص َ] (اِخ ) قبیصی . عالمی ریاضی است . شاگرد علی بن احمد العمرانی الموصلی و معاصر ابن الندیم صاحب الفهرست است و مجسطی تدریس میکرده است . رجوع به فهرست ابن الندیم و تاریخ الحکماء قفطی ترجمه ٔ اقلیدس ص 64 شود.
-
واژههای همآوا
-
ابوالسقر
لغتنامه دهخدا
ابوالسقر. [ اَ بُس ْ س َ ] (اِخ ) یحیی بن یزداد. محدّث است .
-
جستوجو در متن
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن بلبل مکنی به ابوالصقر. کاتب موفق باﷲ و از خلفای عباسی . بعدها بدستور معتمد خلیفه ، او و فرزندان وی را بقتل رسانیده و مکنت و ثروت او را مصادره کرده اند. (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به ابوالصقر اسماعیل ... شود.
-
ساسی دویر
لغتنامه دهخدا
ساسی دویر. (اِخ ) لقب ابوالصقر احمدبن فضل بن شبابه ٔ همدانی کاتب و نحوی و شاعر (متوفی 350 هَ . ق .) است . رجوع به احمدبن فضل بن شبابه شود.
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن علی ، مکنی به ابوالصقر. از روات بود و پسر عموی قاضی ابوالحسن علی بن عبدالعزیز است . وی از هجیمی و طبرانی و جز آن دو از اهالی بصره روایت کند. (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 81).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن قاسم بن حسن بن علی مکنی به ابوبکر و ملقب به فلکی . و او جدّ ابوالفضل الفلکی الحافظ الهمذانیست . شیرویه گوید:احمد فلکی از حسن بن حسین تمیمی و ابوالحسن علی بن حسن بن سعد بزاز و ابوبکر عمربن سهل الحافظ روایت کند واز ا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الفضل بن شبابة الکاتب الهمذانی النحوی . مکنی به ابوالصقر و ملقب به ساسی دویر. وفات او به سال 350 هَ . ق . بود. و او از ابراهیم بن الحسین دیزیل و ابوخلیفة الفضل بن الخباب الجمحی و ابوالقاسم عبداﷲبن محمدبن عبدالعزیز البغوی و...
-
استر
لغتنامه دهخدا
استر. [ اَ ت َ ](اِ) در سانسکریت اسوتره که جزء اول آن اسو بمعنی اسپ است . (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 226- 27). چارپائی بارکش و سواری که پدر او خر و مادرش اسب است . حیوانی که از خر نر و مادیان زاید. از دواب مشهور است ، گویند این تصرف را فرعو...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خاندان اصلا ترسا بودند و گویند یونس معروف بلبابه بود و شغل حجامی داشت و بعضی گفته اند مادر ای...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی طاهر طیفور مروروذی مکنی به ابوالفضل . یاقوت گوید: او یکی از بلغاء شعراء و از روات صاحب فهم و مشارالیه درعلم است . و اوست مؤلف تاریخ بغداد در اخبار خلفاء و وزراء و حوادث روزگار آنان که به سال 280 هَ . ق . درگذشت و به ب...