کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوالربیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سلیمان
لغتنامه دهخدا
سلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن موسی بن سلیمان بن علی بن الجون اشعری ، ملقب به ابوالربیع. وی مردی عارف به لغت و ادب بود. او راست : الریاض الادبیه . رجوع به ابوالربیع و الاعلام زرکلی ج 1 ص 392 شود.
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) حسن بن ابوالربیع یحیی مکنی به ابوعلی . راوی بود. پدر او ابوالربیع از ثروتمندان و وجوه جرجان بود و خود او ببغداد رفت و در همان جا درگذشت وی از جهت فراوانی روایت و کثرت راویانی که از او نقل حدیث کرده اند شهرت بسزایی داشته و از ع...
-
علوی
لغتنامه دهخدا
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) سلیمان بن ابراهیم بن عمر علوی تعزی یمنی ، مکنی به ابوالربیع، و ملقب به نفیس الدین . رجوع به علوی تعزی شود.
-
سلیمان
لغتنامه دهخدا
سلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن موسی بن سالم بن حسان الکلاعی الحمیدی ، مکنی به ابوالربیع (565 - 634 هَ . ق .). او راست : اکتفاء حافل . رجوع به اعلام زرکلی شود.
-
ابن باغان
لغتنامه دهخدا
ابن باغان . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) عباس بن باغان بن الربیع، مکنی به ابوالربیع. از اصحاب علوم هیئت . او راست : کتاب قسمةالمعمور من الارض و هیئةالدنیا. (ابن الندیم ).
-
ابوالاخبار
لغتنامه دهخدا
ابوالاخبار. [ اَ بُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) پوپو. پوپوک . هدهد. (المزهر). ابوالربیع. (مهذب الاسماء). ابوتمامه . پوپه . بُدک . مرغ سلیمان . مرغ نامه بر. کوکله . بوبو. بوبک .
-
قافلایی
لغتنامه دهخدا
قافلایی . [ ] (اِخ ) سلیمان بن محمدبن سلیمان مکنی به ابوالربیع از محدثان است . وی از عطاء و حسن و ابن سیرین علاده از مردم بصره روایت کند و مردم بصره از او روایت دارند. ابوحاتم بن حیان گوید: سلیمان در بصره شغل کشتی خری داشت . (سمعانی ).
-
ابوتمامه
لغتنامه دهخدا
ابوتمامه . [ اَ ت َ م َ ] (ع اِ مرکب ) هدهد. پوپو. پوپوک . شانه سر. ابوالاخبار. ابوالربیع. پُوپَه . بُدَک . مرغ سلیمان . مرغ نامه بر. کوکله . بوبو. بوبک .
-
حزیز
لغتنامه دهخدا
حزیز. [ ح ِزْ ی َ ] (اِخ ) قریه ای است به یمن و ابوالربیع سلیمان ریحانی گفت این شهررا دیدم و میان آن و صنعاء نصف روز راه بود. (معجم البلدان ). و حریز نیز آمده است . رجوع به حریز شود.
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن زیاد دمشقی . از زهیربن محمد از نافع از ابن عمر روایت می کند که : رد سه چیز سزاوار نیست : شیر و روغن و مخده . رؤیانی در مسندش از عباس بن محمد روایت می کند که گفت : ابوالربیع سلیمان بن داودبن رشیدالختلی این قول را برای ما حدیث...
-
روحی
لغتنامه دهخدا
روحی . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن ابی السرورمکنی به ابوعبداﷲ. وی از اهل فقه و فرائض و قراآت بود. از ابوالربیع اندلسی و ابن ابی داود مصری و دیگران حدیث شنید. سلفی گوید: زادگاه پدرش رَوحَة که جزء اسکندریه است میباشد. (از معجم البلدان ذیل روحة).
-
زبیدی
لغتنامه دهخدا
زبیدی . [ زَ ] (اِخ ) سلیمان بن موسی بن علی الحون اشعری ، مکنی به ابوالربیع. ازعلماء حنفی مذهب یمن است و به سال 625 هَ . ق . درگذشت . از تصنیفات اوست : الریاض الادبیة در شرح خرطاش ، و المقصور و الممدود. (از هدیة العارفین ج 1 ص 400).
-
قماط بغدادی
لغتنامه دهخدا
قماط بغدادی . [ ق َم ْ ما طِ ب َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن عتاب ایادی مکنی به ابوبکر. از محدثان است . وی از ابوالربیع زهرانی و جز او روایت کند و از او ابوالحسین بن منادی و اسماعیل بن علی خطبی روایت دارند او در رجب سال 289 هَ . ق . درگذشت . (اللباب فی ته...
-
قمی
لغتنامه دهخدا
قمی . [ ق ُ ] (اِخ ) یعقوب بن سعدبن مالک اشعری قمی ابن عم اشعث بن اسحاق بن سعد مکنی به ابوالحسن . از راویان است . وی از عیسی بن جابر روایت کند واو را ابوالربیع زهرایی و جز او روایت دارد. او بسال 74 هَ . ق . در قزوین درگذشت . (از معجم البلدان ).
-
علوی تعزی
لغتنامه دهخدا
علوی تعزی . [ ع َ ل َ ی ِت َ ع ِزْ زی ] (اِخ ) سلیمان بن ابراهیم بن عمر علوی تعزی یمنی ، مکنی به ابوالربیع و ملقب به نفیس الدین . وی محدث و صوفی است که در سال 825 هَ . ق . در تعز از شهرهای یمن فوت کرد (در ایضاح المکنون سال وفات وی 815 ذکر شده است ). ...