کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوالدرداء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوالدرداء
لغتنامه دهخدا
ابوالدرداء. [ اَ بُدْ دَ ] (اِخ ) رهاوی . محدث است .
-
ابوالدرداء
لغتنامه دهخدا
ابوالدرداء. [ اَ بُدْ دَ ] (اِخ ) عویمربن عامربن مالک بن زیدبن قیس ، یا عویمربن قیس بن زیدبن امیه ، یا عویمربن عبداﷲبن زیدبن قیس بن امیةبن عامربن عدی بن کعب بن الخزرج بن الحارث بن الخزرج من بلحارث بن الخزرج ، و بعضی گفته اند نام ابوالدرداء عامربن مال...
-
جستوجو در متن
-
عویمر
لغتنامه دهخدا
عویمر. [ ع ُ وَ م ِ ] (اِخ ) ابن زیدبن قیس ، مکنی به ابوالدرداء. رجوع به ابوالدرداء و الاعلام زرکلی و الاصابة و الاستیعاب شود.
-
کثیر
لغتنامه دهخدا
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن قیس الرومی راوی است از ابوالدرداء روایت کند. (منتهی الارب ).
-
درداء
لغتنامه دهخدا
درداء. [ دَ ] (اِخ ) ریگ توده ای بوده است مر عرب را. (از منتهی الارب ).- ابوالدرداء و ام الدرداء؛ از صحابیان بوده اند. رجوع به ابولدرداء و ام الدرداء در ردیفهای خود شود.|| کتیبه و سپاهی بوده است عرب را. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عامر حمصی . محدث است . (منتهی الارب ). فرج بن فضالة از وی و وی از ابوالدرداء این حدیث روایت کند: معاتبةالاخ خیر من فقده ، و من لک باخیک کله .». (عیون الاخبار ج 3 ص 28).
-
عمار تجیبی
لغتنامه دهخدا
عمار تجیبی . [ ع َم ْ ما رِ ت ُ ] (اِخ ) ابن سعد تجیبی . وی تابعی بود و در فتح مصر شرکت داشت و در سال 105 هَ .ق . درگذشت . روایاتی از عمروبن عاص و ابوالدرداء و غیره دارد. (از الاصابة ابن حجر، قسم سوم از حرف عین ، ترجمه ٔ شماره ٔ 6454 و حسن المحاضره ٔ...
-
ام الدرداء
لغتنامه دهخدا
ام الدرداء. [ اُم ْ مُدْ دَ ] (اِخ ) خیرة مکناة به ام الدرداءکبری . دختر ابوحدرد اسلمیه و زن ابوالدرداء از زنان فاضل بوده و احادیثی از پیغمبر اسلام روایت کرده است . (از ریحانة الادب ج 6 ص 220) (خیرات حسان ، ج 1 ص 47).
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ )ابن عَمیرة حارثی زَبیدی . محدث است و از معاذبن جبل و ابی عمیدةبن الجراح و ابوالدرداء و عبداﷲبن مسعود و سلمان فارسی روایت کند.و عبدالرحمن بن غنم و ابی خلف از او روایت دارند حارث در عهد رسول (ص ) اسلام آورد و مصاحب معاذبن جبل بود.و ...
-
حماد
لغتنامه دهخدا
حماد. [ ح َم ْ ما ] (اِخ )ابن سلمةبن دینار. یکی از ابدال بوده است و چون از علائم ابدال یکی فرزند نیاوردن است . او هفتاد زن کرد و از هیچیک فرزندی نیاورد. یاقوت گوید: وی در حدیث وعربیت و فقه شیخ مردم بصره بود. از او یونس بن حبیب نحوی گرفت و از وی پرسید...
-
جامع عمروبن عاص
لغتنامه دهخدا
جامع عمروبن عاص . [ م ِ ع ِ ع َم ْ رِ ن ِ ] (اِخ ) مسجد معروفی است در مصر. یاقوت حموی آرد: این مسجد در موضع مرتفع بی درخت و گیاهی که در تصرف قتیبةبن کلثوم تجیبی بود بنا شده است . چون عمروبن عاص پس ازفتح اسکندریه به فسطاط برگشت از قتیبةبن کلثوم خواست ...
-
آش
لغتنامه دهخدا
آش . (اِ) آنچه پزند از طعام . یا طعام رقیق آشامیدنی . مَرَق : رزق تن پاک همه باطل و ناچیز شودگر نیاید پدر تاش تکین بر دم آش . ناصرخسرو.این آشها را مدبران ملائکه از سرای بهشت دست به دست کرده اند و این آشها را می فرستند و دو تن فرشته برهر خوان ایستاده ...