کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوالاسود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوالاسود
لغتنامه دهخدا
ابوالاسود. [ اَ بُل ْ اَ وَ ] (ع اِ مرکب ) نمر. (المزهر). پلنگ . ابوالأبرد. || دوشاب . (مهذب الاسماء).
-
واژههای مشابه
-
ابوالاسود دئلی
لغتنامه دهخدا
ابوالاسود دئلی . [ اَ بُل ْ اَ وَ دِ دُ ءَ ] (اِخ ) ظالم بن عمروبن سفیان بن جندل و بعضی گفته اند سلیمان بن عمرو و به گفته ٔ برخی سلیمان بن عامر و جمعی دیگر نام او را عمربن حلس بن نفاثةبن عدی بن دئل بن بکربن عبد مناف بن کنانة المکنی باَبی الاسود الدئل...
-
ابوالاسود شیبانی
لغتنامه دهخدا
ابوالاسود شیبانی . [ اَ بُل ْ اَ وَ دِ ش َ ] (اِخ ) شاعری از عرب . و او را پنجاه ورقه شعر است . (ابن الندیم ).
-
جستوجو در متن
-
شیبانی
لغتنامه دهخدا
شیبانی . [ ش َ] (اِخ ) ابوالاسود. رجوع به أبوالاسود شیبانی شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن سفیان . رجوع به ابوالاسود دؤلی شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن ظالم . رجوع به ابوالاسود دؤلی شود.
-
بوالاسود
لغتنامه دهخدا
بوالاسود. [ بُل ْ اَ وَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ابوالاسود شود.
-
دئل
لغتنامه دهخدا
دئل . [ دِ ءَ ] (اِخ ) قبیله ای است و بدان ابوالاسود ظالم دئلی بن عمرو منسوب است و این غیر قبیله ٔ دُئَل است . (منتهی الارب ).
-
داود
لغتنامه دهخدا
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی حرب بن ابی الاسود الدؤلی . فرزند ابوالاسود دؤلی معروف است وی از پدر خویش در باره ٔ قتل عثمان کلامی از عائشه ام المؤمنین نقل کند. رجوع به ابوالاسود و نیز رجوع به البیان و التبیین ج 3 ص 235 شود.
-
عنبسة
لغتنامه دهخدا
عنبسة. [ عَم ْ ب َ س َ ] (اِخ ) ابن معدان الفیل الفهری . از مردم میسان بوده و به بصره شده و بدانجا اقامت گزیده است . و گویند او نحو را از ابوالاسود الدؤلی فراگرفته است . (از الفهرست ابن الندیم ).
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن سواد انصاری . صحابی است . ابوالاسود بنقل از عروة اورا در زمره ٔ کسانی که غزوه ٔ بدر را دیده اند آرد. رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 293 شود.
-
دئلی
لغتنامه دهخدا
دئلی .[ دُ ءَ ] (ص نسبی ) منسوب است به دئل (دؤل ) و بقول مبرد منسوبست به دول که از ماده ٔ «دُیل » مأخوذست . و دُیل که دایه است نام رهط ابوالاسود دؤلی میباشد اما دیلی نمیگویند که توالی کسرات شود. (از سمعانی ).
-
دئل
لغتنامه دهخدا
دئل . [ دُ ءِ / ءَ ] (اِخ ) حیی است . رهط ابی الاسود. اخفش گوید به این نسبت ابوالاسودالدئلی منسوب است جز آنکه آنان بنا بر روش خود همزه را مفتوح تلفظ کنند و دُئَلی گویند و گاهی نیز همزه را از جهت انفتاح وی و انضمام ما قبل به واو بدل کنند و دُولی گویند...