کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابهی
معنی
(اَ ها) [ ع . ] (ص تف .) روشن تر، درخشان تر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابهی
فرهنگ فارسی معین
(اَ ها) [ ع . ] (ص تف .) روشن تر، درخشان تر.
-
ابهی
لغتنامه دهخدا
ابهی . [ اَ ها ] (ع ن تف ) روشن تر. زیباتر. نیکوتر. بهی تر. احسن : ابهی من القمرین .
-
واژههای مشابه
-
آبهی
لغتنامه دهخدا
آبهی . [ ب ِ ] (اِخ ) نام رود آمو یعنی جیحون : همان گاه نزدیک دریا رسیدیکی ژرف دریای بن ناپدیدبه وَستا درون نام او آبهی که قعرش نبوده ست هرگز تهی .زراتشت بهرام .
-
واژههای همآوا
-
آبهی
لغتنامه دهخدا
آبهی . [ ب ِ ] (اِخ ) نام رود آمو یعنی جیحون : همان گاه نزدیک دریا رسیدیکی ژرف دریای بن ناپدیدبه وَستا درون نام او آبهی که قعرش نبوده ست هرگز تهی .زراتشت بهرام .
-
جستوجو در متن
-
ابه
لغتنامه دهخدا
ابه . [ اَ هِن ْ ] (ع اِ) اَبْهی . ج ِ بَهْو.
-
آمودریا
لغتنامه دهخدا
آمودریا. [ دَرْ ] (اِخ ) نام باستانی جیحون ، و آن رودیست میان خراسان و ماورأالنهر و یونانیان آن را به نام اوقسوس یاد کرده اند. آمو. جیحون . رود. ورز. آب . النهر. آمل . آمون . آبهی .
-
حجناء
لغتنامه دهخدا
حجناء. [ ح َ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر شاعرات . دختر ابوالحجناء شاعر. او بصحابت پدر بخدمت مهدی خلیفه رسید و قصاید بسیار در مدح خلیفه گفت و خلیفه او را صلات و انعامات داد. دو بیت ذیل از قصیده ٔ او در وصف نزهتگاه خلیفه موسوم بعیسی آباد است :اب عیش و لذة و...
-
آمو
لغتنامه دهخدا
آمو. (اِخ ) رود آموی . آمُل . آمویه . جیحون . آمودریا. اُقسوس . آمون . آب . رود. آبهی . نهر. ورز. || نام شهری بکنارجیحون . آمُل . و نام قلعه ای هم بدانجای : ریگ آموی و درشتیهای اوزیر پایم پرنیان آید همی . رودکی .مرا هجران آن آهوی آموهمی دارد چو بچه م...
-
جزائری
لغتنامه دهخدا
جزائری . [ ج َءِ ] (اِخ ) محمدبن محمد المبارک . او راست : 1 - ابهی مقامة فی المفاخرة بین الغربة و الاقامة. 2 - بهجة الرائح و الغادی فی احاسن محاسن الوادی . در محاسن صحرای دمشق . 3 - غریب الانبا فی مناظرة الارض و السما. 4 - لوعةالضمائر و دمعةالناظر فی...
-
پاریا
لغتنامه دهخدا
پاریا. (اِخ ) (طبقه ٔ...) (از سانسکریت ، پارا. بیرون از...) و معنی ترکیبی آن بیرون از طبقه است . در آئین برهمائی پاریا به کسانی اطلاق میشود که از طبقات هندی خارج باشند و بعبارت دیگر پاریا یعنی افرادی محروم از تمام حقوق دینی واجتماعی خواه از طریق نژاد...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمد صینی حلبی صنوبری . از اشعار اوست در گل :زعم الورد أنه هو ابهی من جمیع الانوار و الریحان فأجابته أعین النرجس العقََس بذل من فوقها و هوان ایما أحسن التورد أم مقََلة ریم من فضة الاجفان ام فماذا یرجو بحمرته الخدْ-د اذ...
-
حجرالکزک
لغتنامه دهخدا
حجرالکزک . [ ح َ ج َ رُل ْ ک َ زَ ] (ع اِ مرکب ) حجرالکلرک . صاحب تحفه گوید: سنگی است بسیار سفید و از هند و ساحل دریای آنجا خیزد و قبل از حکاکی با کدورت و بعد از آن شفاف و سفید میگردد شبیه بحجر سلوان . در آخر دوم سرد و خشک و رادع و جالی و جهت خفقان و...