کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابن نما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابن نما
لغتنامه دهخدا
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) جلال الدین حسن فرزند نظام الدین احمد. فقیه شیعی .
-
ابن نما
لغتنامه دهخدا
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) نجم الدین جعفربن شمس الدین محمدبن جعفر فرزندزاده ٔنجم الدین جعفربن محمد. او راست : کتاب منهج الشیعه .
-
ابن نما
لغتنامه دهخدا
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) نجم الدین جعفربن محمد فرزند نجیب الدین ابوابراهیم محمد. فقیه و محدث . او راست : کتاب مثیرالاحزان و کتابی در اخبار مختاربن ابی عبیده ٔ ثقفی .
-
ابن نما
لغتنامه دهخدا
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ )نجیب الدین ابوابراهیم محمدبن جعفربن محمدبن نمای حلی ربعی . فقیه شیعی . او شاگرد ابن ادریس و استاد محقق صاحب شرایع است . وفات او به 645 هَ . ق . بوده است .
-
ابن نما
لغتنامه دهخدا
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) نظام الدین احمدفرزند نجیب الدین ابوابراهیم محمد. از فقهای شیعه .
-
واژههای مشابه
-
آبن
لغتنامه دهخدا
آبن . [ ب ِ ] (ع ص ) طعام خشک .
-
ابن سینا
فرهنگ واژههای سره
پور سینا
-
ابن السبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَبناءُالسَّبیل] ‹ابنسبیل› [مجاز] (فقه) 'ebnossabil مسافری که در شهر خود بضاعت و سروسامان دارد اما در سفر بیچیز و تهیدست مانده و توانایی بازگشت به شهر خود ندارد و مستحق زکات است؛ درراهمانده.
-
ابن اللبون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ebnollabun شتر نر دوساله.
-
ابن الوقت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ebnolvaqt ۱. کسی که به مقتضای وقت و زمان کار میکند و وقت را غنیمت میشمارد؛ فرصتطلب.۲. (تصوف) ویژگی صوفیای که به زمان حال و گذشته توجه نمیکند و تنها به واردات غیبی توجه دارد و به ذکر حق میپردازد: ◻︎ صوفی ابنالوقت باشد ای رفیق ...
-
ابن السبیل
فرهنگ فارسی معین
(اِ بْ نُ سْ سَ) [ ع . ] (ص مر.) راه نشین ، مسافر تهیدست .
-
ابن الماء
فرهنگ فارسی معین
(اِ بْ نُ لْ) [ ع . ] (اِ.) مرغابی .
-
ابن الوقت
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - فرصت - طلب ، آن کسی که هر لحظه رنگ عوض می کند. 2 - در اصطلاح صوفیان سالکی که فرصت را از دست ندهد و به انجام وظایف بپردازد و به گذشته و آینده توجهی نداشته باشد.
-
ابن الیوم
فرهنگ فارسی معین
( ~. یَ) [ ع . ] (ص مر.) بی خیال ، بی قید.