کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابن
/'ebn/
معنی
فرزند ذکور؛ پسر.
〈 ابنعم: [قدیمی] پسرعمو.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پسر، پور، ولد ≠ اب
برابر فارسی
پور
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابن
واژگان مترادف و متضاد
پسر، پور، ولد ≠ اب
-
ابن
فرهنگ واژههای سره
پور
-
ابن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ebn فرزند ذکور؛ پسر.〈 ابنعم: [قدیمی] پسرعمو.
-
ابن
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (اِ.)1 - فرزند نرینه ، پسر. 2 - پسر، یکی از اصول سه گانة مسیحی ، پدر، پسر، روح القدوس .
-
ابن
لغتنامه دهخدا
ابن . [ اَ ] (ع ص ، اِ) طعام خشک .
-
ابن
لغتنامه دهخدا
ابن . [ اَ ] (ع مص ) متهم کردن . تهمت نهادن . || سیاه شدن خون در زخم . مردن خون .
-
ابن
لغتنامه دهخدا
ابن . [ اَ ب ِ ] (ع ص ) غلیظ و سطبر از طعام و شراب .
-
ابن
لغتنامه دهخدا
ابن . [ اِ ] (ع اِ) زاده ٔ نرینه از آدمی . فرزند نرینه . پسر : این کار وزارت که همی رانَد خواجه نه کار فلان بن فلان بن فلانست . منوچهری .ای بدل ذوالیزن بوالحسن بن الحسن فاعل فعل حسن صاحب دوکف ّ راد. منوچهری .از دولت آن خواجه علی بن محمدامروز گلابست و...
-
ابن
لغتنامه دهخدا
ابن . [ اُ ب َ ] (ع اِ) ج ِ اُبنه .
-
ابن
دیکشنری عربی به فارسی
فرزد ذکور , پسر , ولد , زاد , مولود
-
واژههای مشابه
-
آبن
لغتنامه دهخدا
آبن . [ ب ِ ] (ع ص ) طعام خشک .
-
ابن سینا
فرهنگ واژههای سره
پور سینا
-
ابن السبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَبناءُالسَّبیل] ‹ابنسبیل› [مجاز] (فقه) 'ebnossabil مسافری که در شهر خود بضاعت و سروسامان دارد اما در سفر بیچیز و تهیدست مانده و توانایی بازگشت به شهر خود ندارد و مستحق زکات است؛ درراهمانده.
-
ابن اللبون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ebnollabun شتر نر دوساله.