کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابلوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابلوک
/'abluk/
معنی
دورو؛ دورنگ؛ منافق.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابلوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ابلک، ابلق› [قدیمی] 'abluk دورو؛ دورنگ؛ منافق.
-
ابلوک
فرهنگ فارسی معین
( اِ) (ص .) منافق و دورنگ .
-
ابلوک
لغتنامه دهخدا
ابلوک . [ اَ ] (ص ) مردم منافق و دورنگ و فضول . (برهان ) : بود از آن جوق قلندر ابلهی مرد ابلوکی رغیبی بی رهی . شاه داعی شیرازی .رجوع به ابلک شود.
-
جستوجو در متن
-
ابلک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ablak ۱. ‹ابلوک› [قدیمی] = ابلق۲. (اسم) (زیستشناسی) گیاهی با شاخههای باریک و برگها و دانههای ریز سهپهلو که در بیابانهای خشک میروید و با وزش باد از جا کنده میشود.
-
ابلک
لغتنامه دهخدا
ابلک . [ اَ ل َ ] (ص ، اِ) بگفته ٔ لغت نامه نویسان فارسی ، اصل کلمه ٔ ابلق عرب و بهمان معنی است و شاهد ذیل را نیز از سیف اسفرنگ می آورند : تا سوی او نکشد دولت تو بیش کمان خصم شاد است بدلجوئی تیر ناوک گر بداند که بدور تو دورنگی عیب است صبح صادق نکند ا...