کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابلوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابلوج
/'abluj/
معنی
= آبلوج
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابلوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: آپلوچ] [قدیمی] 'abluj = آبلوج
-
ابلوج
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ معر. ] (اِ.) قند سفید، شکر سفید.
-
ابلوج
لغتنامه دهخدا
ابلوج . [ اَ ] (معرب ، اِ) معرب از فارسی آبلوچ . قند سفید یا شکر سفید یا قند سوده یا قند نرم سفید یا قند مطلق و یا شکر مطلق . آبلوج : گفت عطار ای جوان ابلوج من هست نیکو بی تکلف بی سخن . مولوی .آورده نظم و نثر تو کان هست قوت روح ابلوج قند را بشمار مکر...
-
واژههای مشابه
-
آبلوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبلوچ، ابلوج، آبلوک› [قدیمی] 'ābluj ۱. شکر؛ قند سفید: ◻︎ تا آبلوج همچو تبرزد نشد به طعم / تا چون نبات نیست به پیش نظر شکر (پوربهای جامی: لغتنامه: آبلوج).۲. نبات.
-
آبلوج
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) قند سفید، نبات .
-
آبلوج
لغتنامه دهخدا
آبلوج . (اِ) قند مکرر. (تحفه ). قند سفید. و آن را اَبْلوج نیز گویند و اُبْلوج معرب آن است : تا آبلوج همچو تبرزد نشد بطعم تا چون نبات نیست بپیش نظر شکربادا نهاده در دهن دولتت مقیم دست نشاط و عیش بفتح و ظفر شکر.پوربهای جامی .
-
واژههای همآوا
-
آبلوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبلوچ، ابلوج، آبلوک› [قدیمی] 'ābluj ۱. شکر؛ قند سفید: ◻︎ تا آبلوج همچو تبرزد نشد به طعم / تا چون نبات نیست به پیش نظر شکر (پوربهای جامی: لغتنامه: آبلوج).۲. نبات.
-
آبلوج
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) قند سفید، نبات .
-
آبلوج
لغتنامه دهخدا
آبلوج . (اِ) قند مکرر. (تحفه ). قند سفید. و آن را اَبْلوج نیز گویند و اُبْلوج معرب آن است : تا آبلوج همچو تبرزد نشد بطعم تا چون نبات نیست بپیش نظر شکربادا نهاده در دهن دولتت مقیم دست نشاط و عیش بفتح و ظفر شکر.پوربهای جامی .
-
جستوجو در متن
-
ایلوج
لغتنامه دهخدا
ایلوج . (اِ) شیرینی بغایت نرم و سپید و آنرا قند نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ).صحیح کلمه ابلوج و آبلوج است . رجوع به ابلوج شود.
-
طبرزل
لغتنامه دهخدا
طبرزل . [ طَ ب َ زَ ] (معرب ، اِ) طبرزد. (بحر الجواهر) شکر. (منتهی الارب ). || اسم شکر معقود است که به فارسی آنرا نبات نامند. (فهرست مخزن الادویه ). قند ابلوج . شکر تبرزد. (مهذب الاسماء). طبرزن . رجوع به المعرب جوالیقی ص 228 شود.
-
طبرزن
لغتنامه دهخدا
طبرزن . [ طَ ب َ زَ ] (معرب ، اِ) شکر. (منتهی الارب ). شکر تبرزد. (مهذب الاسماء). || اسم شکر معقود است که به فارسی آنرا نبات نامند. (فهرست مخزن الادویه ). طبرزل . قند ابلوج . طبرزد. (بحر الجواهر). و رجوع به المعرب جوالیقی ص 228 شود.