کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابله بغدادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابله بغدادی
لغتنامه دهخدا
ابله بغدادی . [ اَ ل َ هَِ ب َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن بختیاربن عبداﷲ. شاعر در زبان عرب . وفات 580 یا 579 هَ .ق . او در بغداد میزیست و اشعار رنگین و رقیق داشت و خنیاگران باشعار او تغنی می کردند.
-
واژههای مشابه
-
آبله
واژگان مترادف و متضاد
۱. تاول ۲. تبخال، تبخاله
-
آبله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) 'āb[e]le ۱. تاولی که به سبب سوختگی یا ساییده شدن پوست پیدا شود؛ تاول.۲. نوعی بیماری ویروسی که باعث تب شدید، درد ستون فقرات، و ایجاد بثورات میشود و آثار آن برای همیشه روی پوست باقی میماند. Δ برای جلوگیری از این بیماری مایۀ آب...
-
آبله
فرهنگ فارسی معین
(لَ یا بِ لِ) ( اِ.) 1 - تاول ، ورم پوست در اثر سوختگی یا زخم . 2 - مرضی که بیشتر در بین کودکان شایع است ، از علائم آن تب شدید، دردِ ستون فقرات و تاول های روی پوست است . ؛ ~ افرنگ : سیفلیس .
-
آبله
لغتنامه دهخدا
آبله . [ ب ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) برآمدگی قسمتی از بشره بعلت سوختگی یا ضرب و زخم و گرد آمدن آب میان بشره و دمه یعنی جلد اصلی . تاوَل . مَجْل . مَجْله . نفط. جدر. بثره . دژک . خجوله . نفاطه : یا بکفش اندر بکفت و آبله شد کابلیج از بسی غمها ببسته عمر گل پا ...
-
آبله
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: âvela طاری: âvela طامه ای: hus طرقی: türk / âbela کشه ای: ovele نطنزی: owla
-
آبله رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āb[e]leru ویژگی کسی که اثر تاولهای بیماری آبله در چهرهاش باقی مانده باشد.
-
آبله کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (پزشکی) 'āb[e]lekub کسی که مایۀ آبله را به بدن دیگران تلقیح کند.
-
آبله کوبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) 'āb[e]lekubān مراسمی به مناسبت آبلهکوبی کودکان.
-
آبله کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) 'āb[e]lekubi تلقیح مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از ابتلا به بیماری آبله.
-
آبله مرغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) 'āb[e]lemorqān نوعی بیماری آبله با عوارض سبک که بیشتر در کودکان و کسانی که آبلهکوبی کردهاند بروز میکند.
-
ابله گونه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'ablahgune ابلهمانند؛ سادهلوح.
-
ابله گونه
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ. نِ) (ص مر.) ساده لوح ، پخمه .
-
آبله کوبی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) تزریق مایة آبله .