کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابلاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابلاس
/'eblās/
معنی
۱. مٲیوس شدن؛ ناامید شدن.
۲. اندوهگین شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابلاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eblās ۱. مٲیوس شدن؛ ناامید شدن.۲. اندوهگین شدن.
-
ابلاس
لغتنامه دهخدا
ابلاس . [ اِ ] (ع مص ) مأیوس کردن . ناامیدکردن . || ناامید شدن . نومید شدن . مأیوس گشتن . || آواز نکردن ناقه از غایت خواهش گشن . || متحیر و اندوهگین و شکسته خاطر گردیدن . شکسته و اندوهگین شدن . غمگین شدن . || خاموش ماندن از اندوه . || بریده حجت شدن...
-
جستوجو در متن
-
اندوهگن شدن
لغتنامه دهخدا
اندوهگن شدن . [ اَ گ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غمگین شدن . اکتیاب . ابتئاس . اهتمام . اغتمام . حزن . سدم . ترح . ابلاس . توجد. (از تاج المصادر بیهقی ).
-
ناامید شدن
لغتنامه دهخدا
ناامید شدن . [ اُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دست شستن . سرخوردن . امید بریدن . قنوط. خیبت . اِتئاس . نومید شدن . یأس . استیآس . اَیس . اِبلاس . مأیوس شدن : تنش تیره و روی و مویش سپیدچو دیدش دل سام شد ناامید. فردوسی .بیامد بنزدیک پیل سپیدشهنشاه چین شد ز جا...
-
مُّبْلِسُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
درمانده و ناميد و خاموشان (اسم فاعل ابلاس به معناي اندوهي است که از شدت گرفتاري به دل روي ميآورد و چون مبلس و اندوهگين بيشتر اوقات خاموش و از فرط اندوه هر کار مهمي را هم فراموش ميکند ، از اين جهت به کسي هم که در مباحثه و محاکمه ، دليلش کند و سست شود ...
-
مُبْلِسِينَ
فرهنگ واژگان قرآن
درمانده و ناميد و خاموشان (اسم فاعل ابلاس به معناي اندوهي است که از شدت گرفتاري به دل روي ميآورد و چون مبلس و اندوهگين بيشتر اوقات خاموش و از فرط اندوه هر کار مهمي را هم فراموش ميکند ، از اين جهت به کسي هم که در مباحثه و محاکمه ، دليلش کند و سست شود ...
-
اندوهگین شدن
لغتنامه دهخدا
اندوهگین شدن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غمگین شدن . غمناک گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). حزن . (دهار) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). ابتئاس .اسی . (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) . وجد. (تاج المصادر بیهقی ). عبرة. اکتیان . اغتمام . انغمام . اغتصاص...
-
ابلیس
لغتنامه دهخدا
ابلیس . [ اِ ] (اِخ ) (ظ. از کلمه ٔ یونانی دیابلس ) لغویون عرب آنرا از ماده ٔ ابلاس به معنی نومید کردن یا کلمه ٔ اجنبی شمرده اند، و آن نام مهتر دیوان است که پس از نفخ روح در جسد ابوالبشر، چون از سجده ٔ آدم سر باززد مطرود گشت . و او تا روز رستاخیز زند...