کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابقا
/'ebqā/
معنی
۱. باقی گذاشتن؛ برجا گذاشتن چیزی.
۲. پایدار نگه داشتن.
۳. [قدیمی] زنده داشتن.
۴. [قدیمی] رحم کردن به حال کسی؛ ترحم؛ شفقت.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
میا نجی گری، نگه داشت، واگذاشت
فعل
بن گذشته: ابقا کرد
بن حال: ابقا کن
دیکشنری
retention
-
جستوجوی دقیق
-
ابقا
فرهنگ واژههای سره
میا نجی گری، نگه داشت، واگذاشت
-
ابقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ابقاء] 'ebqā ۱. باقی گذاشتن؛ برجا گذاشتن چیزی.۲. پایدار نگه داشتن.۳. [قدیمی] زنده داشتن.۴. [قدیمی] رحم کردن به حال کسی؛ ترحم؛ شفقت.
-
ابقا
دیکشنری فارسی به عربی
احتفاظ
-
واژههای همآوا
-
ابقع
لغتنامه دهخدا
ابقع. [ اَ ق َ ] (ع ص ، اِ)پیسه . ابرص . سیاه و سپید. کلاغ پیسه . کلاغ سیاه و سپید. زاغ پیسه . (زمخشری ). زاغ دورنگ . || اسب پیسه را نیز گویند. (مهذب الاسماء). || هر مرغ که سیاه و سپید باشد. || جانور سیاه وسپید. || و ابقع از مرغان و سگان بمنزله ٔابلق...
-
جستوجو در متن
-
احتفاظ
دیکشنری عربی به فارسی
ابقا , نگهداري
-
retaining
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حفظ کردن، نگه داشتن، نگاه داشتن، از دست ندادن، ابقا کردن
-
retain
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حفظ، نگه داشتن، حفظ کردن، نگاه داشتن، از دست ندادن، ابقا کردن
-
retained
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حفظ شده است، نگه داشتن، حفظ کردن، نگاه داشتن، از دست ندادن، ابقا کردن
-
ابقاء
لغتنامه دهخدا
ابقاء. [اِ ] (ع مص ) اِبقا. باقی داشتن . بجای ماندن چیزی را. باقی ماندن . زنده داشتن . باقی گذاشتن : باقی بادی که از بداندیشان تیغت نکند بهیچوقت ابقا. مسعودسعد.|| رعایت ، مرحمت کردن . بخشودن . مهربانی کردن . بر کسی شفقت کردن . || اصلاح میان قومی : آن...
-
maintain
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حفظ، نگه داشتن، حفظ کردن، برقرار داشتن، ادامه دادن، ابقا کردن، حمایت کردن از، مدعی بودن، نگه داری کردن
-
maintained
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نگهداری، نگه داشتن، حفظ کردن، برقرار داشتن، ادامه دادن، ابقا کردن، حمایت کردن از، مدعی بودن، نگه داری کردن
-
maintaining
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نگهداری، نگه داشتن، حفظ کردن، برقرار داشتن، ادامه دادن، ابقا کردن، حمایت کردن از، مدعی بودن، نگه داری کردن
-
maintains
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حفظ می کند، نگه داشتن، حفظ کردن، برقرار داشتن، ادامه دادن، ابقا کردن، حمایت کردن از، مدعی بودن، نگه داری کردن