کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابغر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابغر
لغتنامه دهخدا
ابغر. [ اَ غ َ ] (اِخ ) یکی از دههای سمرقند، و گفته اند خره ای است دارای قُرای بهم پیوسته .
-
واژههای همآوا
-
عبقر
لغتنامه دهخدا
عبقر. [ ع َ ب َ ] (اِخ ) دهی است که هر چیز خوب و نیکو را از مردم و جامه و جز آن به وی نسبت کنند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
عبقر
لغتنامه دهخدا
عبقر. [ ع َ ب َ ق ُ ر ر ] (ع اِ) ژاله و تگرگ که حب الغمام نیز گویند. یقال : ابرد من عبقر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
عبقر
لغتنامه دهخدا
عبقر. [ ع َ ق َ] (اِخ ) موضعی است که اعراب گمان برند پریان بسیار در آنجا هستند. لبید گوید: کهول و شبان کجنة عبقر. (اقرب الموارد) (المنجد). || موضعی است بسیارپری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ).
-
عبقر
لغتنامه دهخدا
عبقر. [ ع َ ق ُ ] (اِخ ) ابن انمار از کهلان از قحطانیه . جدی جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ).
-
ابقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'abqar شوره.
-
ابقر
فرهنگ فارسی معین
(اَ قَ) (اِ.) شوره .
-
ابقر
لغتنامه دهخدا
ابقر. [ اَ ق َ ] (اِ) شوره . ربع درهم آن تا دو درهم با شکر جهت احتباس بول نافع و از خواص آن سرد کردن آب است بعمل مخصوص که آب را در ظرفی از روی توتیا کرده در آب شوره بجنبانند و ابقر جزء اعظم بارود است .
-
عبقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'abqar نوعی پارچه یا لباس از جنس دیبای نقشدار.