کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابطح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابطح
معنی
(اَ طَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - رودخانة فراخ . 2 - زمین هموار، هامون .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابطح
فرهنگ فارسی معین
(اَ طَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - رودخانة فراخ . 2 - زمین هموار، هامون .
-
ابطح
لغتنامه دهخدا
ابطح . [ اَ طَ ] (اِخ ) جائی است بین مکه و منی و مسافت آن از هر دو بیک اندازه و شاید به منی نزدیکتر است و ازین جهت به مکه و منی هر دو نسبت داده میشود. و بعضی گویند ابطح ، ذوطوی است و این سخن درست نباشد.
-
ابطح
لغتنامه دهخدا
ابطح . [ اَ طَ ](ع اِ) رود فراخ که در او سنگریزه ها باشد. رود فراخ که در او سنگریزه بود. (مهذب الاسماء). رود فراخ . رودخانه ٔ فراخ . جوی در سنگلاخ . رفتنگاه آب و سیل که در آن سنگریزه ٔ بسیار باشد. || زمین فراخ هموار. هامون . زمین هامون . و مرادف آن ب...
-
واژههای همآوا
-
عبطه
لغتنامه دهخدا
عبطه . [ ع ُ طَ ] (ع اِمص ) تازگی وتری . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ابته
لغتنامه دهخدا
ابته . [ اَ ب ِ ت َ/ اَ ت َ ] (ع ص ) لیلة اَبِته و اَبْته ؛ شبی گرم .
-
ابته
لغتنامه دهخدا
ابته . [ اَ ب ِت ْ ت َ ] (ع اِ) ج ِ بَتات . توشه ها. رخت عروس و مسافر و مرده و امتعه ٔ خانه .
-
جستوجو در متن
-
اباطح
لغتنامه دهخدا
اباطح . [ اَ طِ ] (ع اِ) ج ِ ابطح .
-
ابطحی
لغتنامه دهخدا
ابطحی . [ اَ طَ ] (ص نسبی ) منسوب به ابطح . از قریش ابطح و بطاح . مقابل قریش ظاهری و قریش ظواهر. - سید ابطحی ؛ از القاب رسول (ص ) است .
-
عیرة
لغتنامه دهخدا
عیرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) جایگاهی است در أبطح مکه . (از معجم البلدان ).
-
طوی
لغتنامه دهخدا
طوی . [ طَ وا ] (اِخ ) وادیی است به مکه . داودی گوید: آن ابطح است ، و چنین نیست که گفته . (معجم البلدان ).
-
بطح
لغتنامه دهخدا
بطح . [ب َ طِ ] (ع اِ) بطحیة. بطحاء. ابطح . جوی در سنگلاخ . ج ، بطاح . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) ابوالمنسک عنبربن عبداﷲ التبری (کذا) الخادم . مردی صالح و نیکوسیرت بود. وی از ابوالخطاب بن النظر القاری و ابوعبداﷲ حسن بن احمدبن طلحه نعالی و جز ایشان حدیث استماع کرد. سمعانی گوید: من نیز از او در مکه حدیث استماع کردم . وفاتش در آ...
-
محصب
لغتنامه دهخدا
محصب . [ م ُ ح َص ْ ص َ ] (اِخ ) شعبی است مابین مکه و منی که به سوی ابطح میرود. (منتهی الارب ). جایی است بین مکه و منی که به منی نزدیکتر از مکه است و بطحاء مکه می باشد که خیف بنی کنانه است و حدش از جیحون رو به منی است و گویند حدش مابین شعب عمرو تا شع...