کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابریشمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابریشمی
/'abrišami/
معنی
۱. آنچه از ابریشم بافته یا ساخته شده باشد.
۲. (اسم، صفت نسبی) ابریشمفروش.
۳. مانند ابریشم؛ نرم.
۴. (اسم) (پزشکی) = کاپوت
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
condom, silken
-
جستوجوی دقیق
-
ابریشمی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ابریشم) ‹ابریشمین، ابریشمینه› 'abrišami ۱. آنچه از ابریشم بافته یا ساخته شده باشد.۲. (اسم، صفت نسبی) ابریشمفروش.۳. مانند ابریشم؛ نرم.۴. (اسم) (پزشکی) = کاپوت
-
seriseous
ابریشمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی نوعی کرکپوش پوشیده از کرکهای بلند و خوابیده و ابریشممانند
-
ابریشمی
لغتنامه دهخدا
ابریشمی . [ اَ ش َ ] (ص نسبی ) ابریشم فروش . ابریشم تاب . ابریسمی . || از ابریشم : دستمال ابریشمی . || منسوب به ابریشم .
-
ابریشمی
دیکشنری فارسی به عربی
حريري
-
واژههای مشابه
-
silky luster
جلای ابریشمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] جلای ابریشممانند کانیهایی که دارای ساختار رشتهای هستند
-
پارچه ابریشمی
دیکشنری فارسی به عربی
حرير
-
لباس ابریشمی
دیکشنری فارسی به عربی
حرير
-
حمایل ابریشمی وامثال ان
دیکشنری فارسی به عربی
وشاح
-
ابریشمی یا کاپوت
دیکشنری فارسی به عربی
مطاط
-
مخمل نخی یا ابریشمی
دیکشنری فارسی به عربی
قماش مخملي
-
پارچه ابریشمی گل برجسته
دیکشنری فارسی به عربی
قماش مطرز
-
جستوجو در متن
-
ملحم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] molham نوعی جامۀ ابریشمی؛ جامۀ سفید ابریشمی.
-
diathermous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ابریشمی