کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابرو پاچه بزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باریک ابرو
لغتنامه دهخدا
باریک ابرو. (اَ) (ص مرکب ) آنکه ابرویی باریک و کم پشت دارد. کشیده ابرو. اَزج ّ. اَضرَط. (منتهی الارب ).
-
بی آبرو
لغتنامه دهخدا
بی آبرو. (ص مرکب ) بی عزت و بی حرمت . (آنندراج ). بی اعتبار و بی شرف و رسوا و خوار و ذلیل . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود. || معزول . (ناظم الاطباء). || شرمگین . (ناظم الاطباء).
-
خط ابرو
لغتنامه دهخدا
خط ابرو. [ خ َطْ طِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط دو ابرو بر صورت . || شکلی چون پرانتز و کروشه که در ریاضی مستعمل است .
-
حافظ ابرو
لغتنامه دهخدا
حافظ ابرو. [ ف ِ ظِ اَ ] (اِخ ) شهاب الدین عبداﷲبن عبدالرشید، معروف به حافظ ابرو.یکی از مورخین نامی دوره ٔ تیموری . از آغاز زندگانی او آگاهی کافی در دست نیست . در نام و نسب او نیز اختلاف است ولی خود او در مقدمه ٔ تاریخ ملوک کرت (نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ...
-
فراخ ابرو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹فراخ ابروی› farāx[']abru ۱. گشادهابرو.۲. [قدیمی، مجاز] خوشرو؛ خوشخلق.
-
هتک ابرو
دیکشنری فارسی به عربی
مذلة
-
خط ابرو
دیکشنری فارسی به عربی
شيال
-
مداد ابرو
دیکشنری فارسی به عربی
طباشير ملون , قلم الرصاص
-
ابرو پیوسته
لهجه و گویش تهرانی
دو ابرو به هم متصل
-
ابرو قیطونی
لهجه و گویش تهرانی
ابرو نازک
-
ابرو کلفت
لهجه و گویش تهرانی
ابروپَهن
-
ابرو کلفت
لهجه و گویش تهرانی
دارای ابروی پهن
-
ابرو ورداشتن
لهجه و گویش تهرانی
کندن ابرو های اضافی ( تا زمان ازدواج مجازنبود).
-
بی آبرو
لهجه و گویش تهرانی
بی حیا
-
آبرو بَری
لهجه و گویش تهرانی
آبرو را بردن