کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابروگشاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابروگشاده
/'abrugošāde/
معنی
خوشرو؛ خوشخو؛ تازهرو.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابروگشاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] 'abrugošāde خوشرو؛ خوشخو؛ تازهرو.
-
ابروگشاده
لغتنامه دهخدا
ابروگشاده . [ اَ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بشاش . خوشرو. خوشخو. خوش منش . تازه رو. شکفته روی . خوش خُلق : ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست .؟
-
جستوجو در متن
-
ترشرو، ترشرو
واژگان مترادف و متضاد
اخمو، بداخم، بدعنق، تندمزاج، عبوس، کجخلق ≠ ابروگشاده، خوشرو
-
گشاده ابرو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gošāde'ābru ۱. آنکه میان ابروانش باز باشد؛ ابروگشاده.۲. [مجاز] خندان؛ خوشرو.
-
بشاش
واژگان مترادف و متضاد
ابروگشاده، بانشاط، بسام، خرم، خشنود، خندان، خوشخو، خوشرو، شاد، شادمان، شنگول، گشادهرو، نیکرو، هیراد ≠ مغموم، درهم، بقکرده، گرفته
-
گره وا کردن
لغتنامه دهخدا
گره وا کردن . [ گ ِ رِه ْ ک َ دَ] (مص مرکب ) گره باز کردن . گره گشادن و گشودن . مجازاً رفع مشکل کردن . مشکلی را آسان نمودن : چون وانمیکنی گرهی خود گره مباش ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست . صائب .وا نکرد آئینه گردیدن گره از کار من بند حیرت سخت تر از...
-
دست گشاده
لغتنامه دهخدا
دست گشاده . [ دَ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از دست گشادن . رجوع به دست گشادن در تمام معانی شود. || آماده ٔ اقدام . مهیا. مسلط.- دست کسی را بر کسی یا چیزی گشاده کردن ؛ تسلط دادن : خداوند دوش دست من بر قاسم گشاده کرد امروز این پیغام درست نی...
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ َطط ] (ع مص ) گائیدن زن رابجماع خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خط المراءة خطا. (منتهی الارب ). || کم و اندک خوردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).منه : خط فلان ؛ کم و اندک خورد فلان . (منتهی الارب ). || شکافتن گ...