کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
عبره
لغتنامه دهخدا
عبره . [ ع ِ رَ] (از ع ، اِ) محصولات که از کشتی نشینان و چادرنشینان گیرند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || محصولات راهداری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || مجازاً بمعنی خراج آمده . (غیاث اللغات ) : مخور عبره ٔ هند بی یاد من که هندوتر از تست پولاد من . ن...
-
آبره
فرهنگ فارسی معین
(رَ) ( اِ.) ابره ، رویه .
-
عبره
فرهنگ فارسی معین
(عَ رَ یا رِ) [ ع . عبرة ] (مص ل .)عبور کردن .
-
عبره
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . عبرة ] (اِ.) 1 - اشک ، سرشک . ج . عبرات و عبر. 2 - اندوه بی گریه .
-
عبره
فرهنگ فارسی معین
(عِ رَ یا رِ) [ ع . عبرة ] (اِمص .) عبرت .
-
عبره
فرهنگ فارسی معین
(عَ بَ رِ) [ ع . عبرة ] (اِمص .) ارزیابی محصول که به وسیلة معدل گرفتن از چند سال معین صورت گیرد.
-
آبره
لغتنامه دهخدا
آبره . [ رَ / رِ ] (اِ) اَبره . رویه . ظهاره . آوره .
-
ابرح
لغتنامه دهخدا
ابرح . [ اَ رَ ] (اِخ ) شهرکیست بانعمت میان پارس و اسپاهان . (حدودالعالم ). محتمل است این صورت مصحف ابرج باشد.
-
ابرح
لغتنامه دهخدا
ابرح . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) دشوارتر. شدیدتر.
-
عبره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عبرَة] [قدیمی] 'abre ۱. اشک.۲. اندوه بیگریه.۳. (اسم مصدر) گذر کردن از جایی؛ عبور.
-
عبره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عبرَة] [قدیمی] 'ebre حساب کردن مالیات محصول؛ مالیات: ◻︎ چو آری به من عبرۀ هفت سال / دگر عبرهها بر تو باشد حلال (نظامی۵: ۹۴۳).
-
جستوجو در متن
-
ضربت با چیز تیز
دیکشنری فارسی به عربی
ابرة
-
ضربت با مشت
دیکشنری فارسی به عربی
ابرة
-
سوزن
دیکشنری فارسی به عربی
ابرة