کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابرش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زردپور
لغتنامه دهخدا
زردپور. [ زَ ] (اِ مرکب ) اسب ابرش . (ناظم الاطباء).
-
ادیم
لغتنامه دهخدا
ادیم . [ اَ ] (اِخ ) نامی از نامهای اسب از آن جمله نام اسب ابرش کلبی .
-
منقط
دیکشنری عربی به فارسی
خالخال کردن , چيزي با نقاط رنگارنگ , حيواني که بدنش خالخال باشد , خال , لکه , ابري , ابرش
-
spottier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چشم انداز، پر از لکه، ابرش، ابری، الوده، چند در میان
-
spotty
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لکه دار، پر از لکه، ابرش، ابری، الوده، چند در میان
-
بریش
لغتنامه دهخدا
بریش . [ ب َ ] (اِ) اسپ چپار، که خجکها دارد بخلاف رنگ خود. (منتهی الارب ). اسپ چپار که خجکهای سفید یا سیاه بخلاف لون آن دارد. (آنندراج ). به معنی أبرش است . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). رجوع به ابرش شود.
-
قسملة
لغتنامه دهخدا
قسملة. [ ق َ م َ ل َ ] (اِخ ) لقب عائذبن عمرو، برادر جذیمة ابرش ، و برای زیبائی وی بدین لقب خوانده شد. (منتهی الارب ).
-
جم زیور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] jamzivar اسبی که پیشانی، شکم، و دستوپایش سفید باشد: ◻︎ آتش و آب و باد و خاک شده / ابرش و خنگ و بور و جمزیور (مسعودسعد: ۲۲۴).
-
چپار
لغتنامه دهخدا
چپار. [ چ َ ] (ص ) هر چیز دورنگ باشد عموماً. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر چیز دورنگ راگویند. (جهانگیری ). اعرم . (منتهی الارب ) : فلفل و زردچوبه روی نمک بر نسیج چپار فضله ٔ کک . دهخدا(دیوان ص 20).|| کبوتری سبز که خالهای سیاه بر ...
-
عصا
لغتنامه دهخدا
عصا. [ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است بر ساحل فرات بین هیت و رحبة، و اسب جذیمه ٔ ابرش بدانجا منسوب است . (از معجم البلدان ).- یوم العصاء و خیفق ؛ از جنگهای عرب است . (از معجم البلدان ).
-
کجین
لغتنامه دهخدا
کجین . [ ک ِ] (اِ) آرد و روغن را گویند. (برهان ). آرد و روغن که حلوای بی شیرینی است . (یادداشت مؤلف ) : بر ابرش خوشرو مزعفربستیم کجین آرد و روغن .بسحاق اطعمه (از فرهنگ جهانگیری ج 1 ص 715).
-
نعل زنگی
لغتنامه دهخدا
نعل زنگی . [ ن َ ل ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )نعل شام . کنایه از ماه است . (آنندراج ) : که چون شاه چین زین بر ابرش نهادفلک نعل زنگی در آتش نهاد.نظامی (آنندراج ).
-
پولادسم
لغتنامه دهخدا
پولادسم . [ س ُ ] (ص مرکب ) که سمی سخت دارد : سیه چشم و بور ابرش و گاو دم سیه خایه و تندو پولادسم . فردوسی .چنان تاخت ارغون ؟ پولادسم که در گنبد از گرد شد ماه گم .اسدی .
-
ایوب
لغتنامه دهخدا
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) ابرش بغدادی . یکی از اطبای اوایل مائه ٔ سیم هجری است . از افاضل این طبقه و مهره ٔ این سلسله است . وی معاصر با معتصم و واثق و متوکل عباسی است و از زمره ٔ اطبائیست که در زمان هارون و مأمون بتحصیل لسان و لغت یونان همت گماشت و...
-
زباء
لغتنامه دهخدا
زباء. [ زَب ْ با ] (اِخ ) شهری است بر فرات . (منتهی الارب ). شهری است بر شاطی فرات . این شهر به نام ملکه ٔ جزیره و قاتل جذیمه ٔ ابرش ، زباء نامیده شد. (تاج العروس ). شهری است بر کنار فرات که به نام صاحبه ٔ جذیمه ٔ ابرش زباء نام داده شد و قاضی محمدبن ...