کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابرش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابرش
/'abraš/
معنی
۱. اسبی که خالهای مخالف رنگ (خصوصاً سرخ و سفید) خود داشته باشد.
۲. [مجاز] رنگارنگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
brindle, brindled
-
جستوجوی دقیق
-
ابرش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'abraš ۱. اسبی که خالهای مخالف رنگ (خصوصاً سرخ و سفید) خود داشته باشد.۲. [مجاز] رنگارنگ.
-
ابرش
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) [ ع . ] (ص .) 1 - اسبی که در پوستش لکه هایی غیر از رنگ اصلی اش وجود داشته باشد. 2 - زیوری از زیورهای اسب .
-
ابرش
لغتنامه دهخدا
ابرش . [ اَ رَ ] (ع ص ، اِ) زیوری از زیورهای اسب . رخش . چپار. (منتهی الارب ). ملمع. اسب که نقطه های خرد دارد. (مهذب الاسماء). آنکه بر پوست نقطه های سفید دارد. (دستوراللغه ٔ ادیب نطنزی ). اسب که نقطه های سپید دارد مخالف باقی رنگ . اسبی که بر اعضای او...
-
ابرش
لغتنامه دهخدا
ابرش . [ اَ رَ ](اِخ ) نام یکی از خوشنویسان خط عرب . (ابن الندیم ).
-
ابرش
دیکشنری فارسی به عربی
منقط
-
ابرش
واژهنامه آزاد
اسبی که لکه هائی غیر از رنگ اصلیش روی پوستش داشته باشد
-
واژههای مشابه
-
اَبرَش
لهجه و گویش تهرانی
دورنگه
-
بور ابرش
لغتنامه دهخدا
بورابرش . [ رِ اَ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسبی که سرخ رنگ و دارای خالهای سفید باشد : سیه چشم بورابرش و گاودم سیه خایه و تند و پولادسم . فردوسی .یکی بور ابرش به پیشش بپای نه آرام دارد تو گویی بجای . فردوسی .و رجوع به ابرش شود.
-
حسین ابرش
لغتنامه دهخدا
حسین ابرش . [ ح ُ س َ ن ِ اَ رَ ] (اِخ ) رجوع به حسین بن موسی بن محمد شود.
-
ابراهیم بن ابرش
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن ابرش . [ اِ م ِ ن ِ اَ رَ ] (اِخ ) ابراهیم بن ایوب ابرش طبیب مخصوص معتزّ باﷲ عباسی بوده (251 -255 هَ .ق .). پدرش ایوب نیز طبیب بود.و او کتابی چند از یونانی به عربی ترجمه کرده است .
-
واژههای همآوا
-
اَبرَش
لهجه و گویش تهرانی
دورنگه
-
جستوجو در متن
-
برش
لغتنامه دهخدا
برش . [ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ابرش . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ابرش شود.