کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابرج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابرج
لغتنامه دهخدا
ابرج . [ اَ رَ ] (اِخ ) یکی از خره های آباده ٔ فارس بطول 15000 و عرض 12000 گز. حد شمالی آن چهاردانگه ، جنوبی و غربی کامفیروز و شرقی مائین است . آب و هوایش معتدل ، دارای 6000 تن سکنه و مرکز آن دشتک وعده ٔ قُری ̍ پنج است . و آن را ابرز نیز می گفته اند.
-
ابرج
لغتنامه دهخدا
ابرج . [ اَ رَ ] (ع ص ) نیکوچشم . (مهذب الاسماء). نیکو و فراخ چشم . بزرگ و خوش چشم . که چشم دارد سپیدی آن سخت سپید و سیاهی سخت سیاه . آنکه سپیده ٔ چشمش بزرگ بود و سیاهه نیکو. (مصادر زوزنی ). مؤنث : بَرْجاء.
-
ابرج
لغتنامه دهخدا
ابرج . [ اَ رُ ] (ع اِ) ج ِ برج .
-
واژههای مشابه
-
دز ابرج
لغتنامه دهخدا
دز ابرج . [ دِ زِ اَ رَ ] (اِخ ) کوهی است بالای ابرج که یک نیمه ٔ آن محکم است و یک نیمه محکم نیست چنانکه حصارتوان کردن و بستدن . اما بتاختن و زودی نتوان ستدن وآب روان در این دز می گذرد و از کوه به زیر می افتد وآب دیه از آن است . (فارسنامه ٔ ابن البلخ...
-
جستوجو در متن
-
ابرز
لغتنامه دهخدا
ابرز. [ اَ رَ ] (اِخ ) ابرج آباده ٔ فارس .
-
ابرح
لغتنامه دهخدا
ابرح . [ اَ رَ ] (اِخ ) شهرکیست بانعمت میان پارس و اسپاهان . (حدودالعالم ). محتمل است این صورت مصحف ابرج باشد.
-
قلعه اشکنوان
لغتنامه دهخدا
قلعه اشکنوان . [ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) (...سکنوان ) بالای کوهی است . این قلعه در ابرج فارس است . (جغرافیای غرب ایران ص 128).
-
بیدگل
لغتنامه دهخدا
بیدگل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابرج که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع و دارای 112 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
سعادت آباد
لغتنامه دهخدا
سعادت آباد. [ س َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ابرج بخش اردکان شهرستان شیراز. دارای 111 تن سکنه است . آب از رودخانه ٔ مائین و محصول آن غلات و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
امام زاده اسماعیل
لغتنامه دهخدا
امام زاده اسماعیل . [ اِ دَ / دِ اِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان ابرج بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 117هزارگزی خاور اردکان کنار راه فرعی مرودشت به ابرج .کوهستانی و سردسیر است و 258 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود محصولش غلات و میوه و...
-
گلیجان
لغتنامه دهخدا
گلیجان . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابرج بخش اردکان که در 79000گزی خاور اردکان و 1000گزی راه فرعی پل خان به خانی من واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 192 تن است . آب آنجا از چشمه ٔ قدمگاه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراع...
-
نیکوچشم
لغتنامه دهخدا
نیکوچشم . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) ابرج . (یادداشت مؤلف ). خوش چشم و ابرو. صاحب چشمانی خوش رنگ و جذاب : مهتدی مردی بود گندم گون و نیکوچشم و نیکومحاسن . (مجمل التواریخ ). متوکل مردی بود اسمر و نیکوچشم و نحیف تن بسیارمحاسن خفیف عارض . (مجمل التواریخ ).
-
ساروئی
لغتنامه دهخدا
ساروئی . (اِخ ) دهی است از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 50 هزارگزی شمال زرقان ، کنار راه فرعی مرودشت به ابرج . دامنه ، و هوای آن معتدل مالاریائی ، آب آن از قنات محصول آن غلات و چغندر و حبوبات است . 450 تن سکنه دارد که به زراعت مشغول...