کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابراج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابراج
/'abrāj/
معنی
= برج
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابراج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع بُرْج] [قدیمی] 'abrāj = برج
-
ابراج
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جِ برج ؛ برج ها، دوازده برج منطقة البروج . 2 - کوشک و قلعه .
-
ابراج
لغتنامه دهخدا
ابراج . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ بُرج : رایهای تو در آفاق مصالح بدُرُست سعدهائی است که در انجم و در ابراج است . مسعودسعد.چون بیک شب مه بُرد ابراج رااز چه منکر میشوی معراج را.مولوی .
-
ابراج
لغتنامه دهخدا
ابراج . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بَرَج . خوبرویان .
-
ابراج
لغتنامه دهخدا
ابراج . [ اِ ] (ع مص ) برج ساختن .
-
جستوجو در متن
-
بروج
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابراج ۲. برجها، دژها، قلعهها ۳. ماهها
-
لوغو
لغتنامه دهخدا
لوغو. (اِخ ) شهری به اندلس . مدینة لوغو و هی من زمن الرومانیین و لهاسور لایزال قائماً و علیه ابراج کثیرة و قد استولی علی هذه البلدة العرب ، فیما استولوا علیه . (الحلل السندسیة ج 2 ص 59).
-
برج
لغتنامه دهخدا
برج . [ ب َ رَ ] (ع مص ) فراخ عیش شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سپیدی سخت سپید و سیاهی سخت سیاه شدن چشم و فراخ چشم گردیدن . (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). || (ص ) خوبروی با جمال . || روشن و نمایان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء...
-
برج
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - جای بلندی که برای نگهبانی عمارت و قلعه درست کنند. 2 - قلعه ، د ژ. 3 - هر یک از دوازده برج منطقة البروج که خورشید هر ماه در یکی از آن ها قرار می گیرد: 1 - حمل (فروردین ). 2 - ثور(اردیبهشت ). 3 - جوزا (خرداد). 4 - سرطان (تیر)....
-
کاجوی
لغتنامه دهخدا
کاجوی . (اِخ ) (امیر ...) از دلاوران درگاه دانشمند بهادر. دانشمند بهادر رااین کلمات خوش آمد به رفتن حصار راغب و مایل گشت پسر خود لاغری را پیش خواند و گفت با بیست تن از شجعان سپاه و مبارزان درگاه بحصار رود و در عقب او کاجوی را با ده مرد دیگر بفرستاد و...
-
برج
لغتنامه دهخدا
برج . [ ب ُ ] (ع اِ) کوشک . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (زمخشری ) (مهذب الاسماء). قصر. (از اقرب الموارد). کاخ : بیار آن ماه را یک شب درین برج که پنهان د...
-
بریدن
لغتنامه دهخدا
بریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترار.اجتباب . اجتذاذ. اجتزاز. احتئمام . اخترام . اختزال . اختضام . اختمام . اًخناب . اًرباذ. ...