کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
أبدي ملاحظهً
دیکشنری عربی به فارسی
اظهار نظري کرد , تذکري داد , نکته اي گفت , حاشيه زد
-
خواب ابدی
لهجه و گویش تهرانی
مرگ
-
أبدي جهلاً تامَّاً
دیکشنری عربی به فارسی
اظهار بي اطلاعي کامل کرد , اظهار بي خبري کرد
-
أدْلي بِـ (أبدي)
دیکشنری عربی به فارسی
را اقامه کرد , را ابراز کرد , را بيان کرد , را عنوان کرد , را ارائه داد , اظهار … نمود
-
أبدي حباً (أو إعجاباً) مُفرَطاً
دیکشنری عربی به فارسی
اظهار محبت (علاقه) شديدکرد , ابراز شيفتگي کرد , ابراز خرسندي (خشنودي) کرد
-
واژههای همآوا
-
عبدی
لغتنامه دهخدا
عبدی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس . واقع در 100هزارگزی خاور جاسک ، جنوب راه مالرو جاسک - چاه بهار. 25 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
عبدی
لغتنامه دهخدا
عبدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) احمدبن بکربن احمدبن بقیه ٔ فسوی نحوی لغوی . (از ریحانة الادب ج 3 ص 40). و رجوع به احمدبن ابی بکر العبدی شود.
-
عبدی
لغتنامه دهخدا
عبدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) در اصطلاح رجال لقب ابراهیم بن خالد عطار و ابراهیم بن نعیم و ادهم بن امیة و جز ایشان است . (از ریحانة الادب ج 3 ص 60).
-
عبدی
لغتنامه دهخدا
عبدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) سفیان بن مصعب ، مکنی به ابومحمد. از شعراء کوفه بود. از اشعار اوست :و قالوا رسول اﷲ ما اختار بعده اماماً و لکنا لانفسنا اخترنااقمنا اماماً ان أقام علی الهدی أطعنا و ان ضل الهدایة قومنا.(از ریحانة الادب ج 3 ص 60).
-
عبدی
لغتنامه دهخدا
عبدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) هرم بن حیان عبدی . از اتقیاء زهاد ثمانیه و از خواص اصحاب علی علیه السلام و مصاحب اویس قرنی بود. (از ریحانة الادب ج 5 ص 318).
-
عبدی
لغتنامه دهخدا
عبدی . [ ع َ دی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عبد. (اقرب الموارد). || نسبت است به عبدالقیس ، و عبقی نیز گویند.(اقرب الموارد). منسوب به عبدالقیس و بطنی از جدیله است . (صبح الاعشی ج 1 ص 337). || نسبت است به عبدالقیس از ربیعةبن نزار. (اللباب ج 2 ص 113).
-
جستوجو در متن
-
ازلی
واژگان مترادف و متضاد
ابدی، جاودانه، دیرین، دیرینه، قدیم ≠ ابدی
-
eternize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ابدیت، جاودانی کردن، ابدی کردن، شهرت ابدی دادن، جاوید کردن، فناناپذیرکردن
-
eternizes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ایمن است، جاودانی کردن، ابدی کردن، شهرت ابدی دادن، جاوید کردن، فناناپذیرکردن