کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابداً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابداً
معنی
(اَ بَ دَ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - هرگز، هیچ وقت . 2 - به هیچ روی ، به هیچ وجه .
فرهنگ فارسی معین
برابر فارسی
هرگز، همیشه، هیچگاه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابداً
فرهنگ واژههای سره
هرگز، همیشه، هیچگاه
-
ابداً
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ دَ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - هرگز، هیچ وقت . 2 - به هیچ روی ، به هیچ وجه .
-
ابداً
لغتنامه دهخدا
ابداً. [ اَ ب َ دَن ْ / اَ ب َ دا ] (ع ق ) ظرف زمان است برای تأکید در مستقبل نفیاً و اثباتاً. همیشه . جاویدان : ابداً یسترد ما وهب الدهََر فیالیت جوده کان بخلا. || هرگز. (مهذب الاسماء). هگرز. هیچ . هیچوقت . بهیچ روی . بهیچوجه . معاذاﷲ. پرگس . پرگست ...
-
واژههای مشابه
-
أَبَداً
فرهنگ واژگان قرآن
هميشه
-
ابدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ابداء] [قدیمی] 'ebdā ۱. آغاز کردن؛ شروع کردن؛ ابتدا کردن.۲. آشکار کردن.
-
ابدا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] 'abadan ۱. هرگز؛ هیچگاه.۲. [قدیمی] همیشه؛ برای همیشه؛ جاودانه.
-
ابدا
دیکشنری عربی به فارسی
اغاز کردن , اغاز نهادن , شروع کردن , اغاز شدن , هميشه , همواره , هرگز , هيچ , اصلا , درهر صورت , هيچگاه , هيچ وقت , ابدا , حاشا , هرگز ديگر , ديگر ابدا
-
ابدا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: abadan / aslan طاری: abadâ / aslan طامه ای: abadan طرقی: abadâ کشه ای: abadâ نطنزی: abadan
-
ابدا
دیکشنری فارسی به عربی
ابدا , لا , لا شيء , لا شيي
-
دیگر ابدا
دیکشنری فارسی به عربی
ابدا
-
اصلاً و ابداً
لغتنامه دهخدا
اصلاً و ابداً. [ اَ لَن ْ وَ اَ ب َ دَن ْ ] (ق مرکب ) بهیچرو. هرگز. بهیچوجه . و رجوع به اصلاً شود.
-
اصلا و ابدا
فرهنگ گنجواژه
به هیچ وجه.
-
واژههای همآوا
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاْ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن فضل بن بهرام التمیمی الدارمی السمرقندی ، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابومحمدبن عبداﷲبن عبدالرحمان و نیز به الاعلام زرکلی شود.