کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابداع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابداع
/'ebdā'/
معنی
۱. پدید آوردن چیزی نو؛ نو آوردن؛ چیز تازه آوردن.
۲. کار تازهای کردن.
۳. خلقت؛ آفریدن.
۴. (ادبی) در بدیع، آوردن چند صنعت ادبی (مانند جناس، قلب، متضاد، و ردالصدرعلیالعجز) در یک بیت شعر یا عبارت، مانندِ این شعر: جهان گشاده ثنای تو را چو شیر دهان / زمانه بسته رضای تو را چو تیر کمر (امیرمعزی: ۶۸۷) که در آن تضاد «گشاده، بسته»، ایهام «شیر»، جناس«شیر و تیر»، و مراعاتالنظیر «دهان، کمر» به کار رفته است؛ سلامةالاختراع.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
نوآفرینی، آفریدن، نوآور
فعل
بن گذشته: ابداع کرد
بن حال: ابداع کن
دیکشنری
contrivance, generation, innovation, invention, origination
-
جستوجوی دقیق
-
ابداع
فرهنگ واژههای سره
نوآفرینی، آفریدن، نوآور
-
ابداع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ebdā' ۱. پدید آوردن چیزی نو؛ نو آوردن؛ چیز تازه آوردن.۲. کار تازهای کردن.۳. خلقت؛ آفریدن.۴. (ادبی) در بدیع، آوردن چند صنعت ادبی (مانند جناس، قلب، متضاد، و ردالصدرعلیالعجز) در یک بیت شعر یا عبارت، مانندِ این شعر: جهان گشاد...
-
ابداع
فرهنگ فارسی معین
(ا ِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نوآوردن ، نو پیدا کردن ، ایجاد، اختراع . 2 - شعر نو گفتن ، به طرز نو شعر سرودن . 3 - کند شدن مرکب در رفتار، درماندن .
-
ابداع
لغتنامه دهخدا
ابداع . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بِدع .
-
ابداع
لغتنامه دهخدا
ابداع . [اِ ] (ع مص ) چیز نو آوردن . نو آوردن . نو نهادن . نو پدید آوردن . ایجاد. اختراع . خلقت . خلق . آفریدن . آفرینش . نوباوه پیدا کردن . نو بیرون آوردن نه بر مثالی . ابتداع . پیدا کردن چیزی که مسبوق بمادت و مدت نبود، مقابل تکوین که مسبوق بمادت و ...
-
ابداع
دیکشنری عربی به فارسی
فکر بکر وناگهاني , اشفتگي فکري موقتي , قوه ابتکار , نبوغ , هوش (اختراعي) , امادگي براي اختراع , مهارت , استعداد , صفا
-
ابداع
دیکشنری فارسی به عربی
تاليف , مقدمة ، استنباط
-
واژههای مشابه
-
ابداع کرد
فرهنگ واژههای سره
نوآفرید
-
ابداع کردن
فرهنگ واژههای سره
نوآفریدن
-
ابداع واژه
دیکشنری فارسی به عربی
عملة
-
ابداع کردن
دیکشنری فارسی به عربی
معکرونة
-
ابداع كرد
دیکشنری فارسی به عربی
استحدث
-
واژههای همآوا
-
عبداء
لغتنامه دهخدا
عبداء. [ ع ِ ب ِدْ دا ] (ع اِ) جمع عبد. (منتهی الارب ). رجوع به عبد شود.