کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابخر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابخر
/'abxar/
معنی
کسی که دهانش بوی بد میدهد؛ گَندهدهان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابخر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'abxar کسی که دهانش بوی بد میدهد؛ گَندهدهان.
-
ابخر
فرهنگ فارسی معین
(اَ خِ) [ ع . ] (ص .) کسی که دهان بدبوی دارد. گنده دهان .
-
ابخر
لغتنامه دهخدا
ابخر. [ اَ خ َ ] (ع ص ) گنده دهان . گنده دهن .آنکه دهان بدبوی دارد. مؤنث : بَخْراء : پیر سگانی که چو شیر ابخرندگرگ صفت ناف غزالان خورند. نظامی .چو شیران ابخر و شیرویه نامش .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
ابوالذباب
لغتنامه دهخدا
ابوالذباب . [ اَ بُذْ ذُ ] (ع ص مرکب ) اَبخر. (المزهر). گَنده دهان .
-
بخراء
لغتنامه دهخدا
بخراء. [ب َ ] (ع ص ) تأنیث ابخر. تفناک . || (اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ابخر النخعی ، والصبیانی و کوفی نیز گفته میشود. طوسی او را در رجال شیعه آورده و علی بن حکم گفته است : که عابد و ثقه بوده است . وی از جعفرالصادق روایت کند. (لسان المیزان ج 2 ص 86).
-
گنده دهان
لغتنامه دهخدا
گنده دهان . [ گ َ دَ / دِ دَ ] (ص مرکب ) گنده دهن . آنکه دهان او بدبو بود. ابخر. ردی ءالنکهة : گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. سوزنی .از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ آن همچو شیر گنده دهان پیس چون پلنگ . سوزنی .زنخ چو پشت پ...
-
گندا
لغتنامه دهخدا
گندا. [ گ َ ] (نف ) (از: گند (گندیدن ) + ا، پسوند فاعلی و صفت مشبهه ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چیزی را گویند که گندیده باشد و از آن بوی ناخوش آید. گندای . (برهان ). گندیده و بدبوی . (انجمن آرا) (آنندراج ). عَفِن . متعفن . مُنتِن : و گنداتر و رس...
-
شیرویه
لغتنامه دهخدا
شیرویه . [ رو ی َ ] (اِخ ) شیرو. شیروی . نام پسر خسرو پرویز. پسر خسرو پرویز که پس از وی به سلطنت رسید (628 م .). خسرو قصد داشت مردانشاه را جانشین خود گرداند، چون کواذ (غباد) ملقب به شیرویه که پسر خسرو پرویز و از مریم (دختر قیصر) بود و ظاهراً مقام ارش...