کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابتکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابتکار
/'ebtekār/
معنی
آوردن روشی نو؛ انجام دادن کار بیسابقه؛ نوآوری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ابداع، اختراع، بدعت، نوآوری
۲. ذوق، قریحه
۳. پگاهخیزی، سحرخیزی
برابر فارسی
نوآوری، نوآوردگ
دیکشنری
creativeness, creativity, gumption, imagination, ingenuity, initiative, innovation, inventiveness, originality
-
جستوجوی دقیق
-
ابتکار
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابداع، اختراع، بدعت، نوآوری ۲. ذوق، قریحه ۳. پگاهخیزی، سحرخیزی
-
ابتکار
فرهنگ واژههای سره
نوآوری، نوآوردگ
-
ابتکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ebtekār آوردن روشی نو؛ انجام دادن کار بیسابقه؛ نوآوری.
-
ابتکار
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .)نوآوری . 2 - (اِمص .) اختراع .
-
ابتکار
لغتنامه دهخدا
ابتکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بامداد کردن . (زوزنی ). بامداد از جای شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پگاه برخاستن . بامداد از جای رفتن . || اول چیزی دریافتن . بنوبر و اول چیزی دست یافتن . نوباوه ٔ چیزی واگرفتن . (زوزنی ). نوباوه ٔ چیزی فراگرفتن . (تاج المصاد...
-
ابتکار
دیکشنری فارسی به عربی
اختراع , ارتجال , اصالة , تاليف , جهاز , خيال , صناعة , مبادرة , موهبة
-
واژههای مشابه
-
ابتكار
دیکشنری فارسی به عربی
استنباط
-
ابتکار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مستهل
-
قوه ابتکار
دیکشنری فارسی به عربی
ابداع
-
دارای قوه ابتکار
دیکشنری فارسی به عربی
مبدع
-
ابتكار به خرج داد
دیکشنری فارسی به عربی
استحدث
-
فهم و ابتکار
فرهنگ گنجواژه
درک، خلاقیت.
-
initiative versus guilt
ابتکار در برابر احساس گناه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] مرحلۀ سوم تحول در نظریۀ اریکسون که محور آن احساس آزادی کودک در طرحریزی و راهاندازی و بهکارگیری شکلهای مختلف خیالپردازی و بازی و فعالیتهای دیگر است
-
ابتکار عمل به خرج داد
دیکشنری فارسی به عربی
اِتَّخَذَ مَقِفَ المبادَرةِ