کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اباء کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اباء کردن
برابر فارسی
سرپیچی کردن، سرپیچدن از
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اباء کردن
فرهنگ واژههای سره
سرپیچی کردن، سرپیچدن از
-
اباء کردن
فرهنگ واژههای سره
نپذیرفتن
-
واژههای مشابه
-
آباء
واژگان مترادف و متضاد
اجداد، اسلاف، پدران، پیشینیان، نیاکان ≠ اخلاف
-
آباء
فرهنگ واژههای سره
پدران، نیاکان
-
آباء
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ اَب .1 - پدران ، اجداد. 2 - کشیشان .
-
آباء
لغتنامه دهخدا
آباء. (ع اِ) ج ِ اَب . پدران .- آباء علوی ؛ افلاک و ستارگان . سبعه ٔ سیاره .- آباء عنصری ؛ آخشیجان . چارآخشیج . عناصر اربعه . بسائط. چهاراَرکان . امهات . اسطقسات . ارکان اربعه . کیان : مر جاه تو و قدر ترا از سر معنی آباء و سطقسات غلامند و پرستار. س...
-
آباء علوی
فرهنگ واژههای سره
هفت آسمان، پدران برین
-
آباء سبعه
فرهنگ فارسی معین
(ء ِ سَ عَ) [ ع . ] (اِمر.) هفت پدران ، کنایه از: هفت سیاره .
-
آباء علوی
فرهنگ فارسی معین
( ~ عُ یُ) [ ع . ] (اِمر.)پدران آسمانی ، کنایه از: هفت سیاره یا هفت آسمان .
-
جدّ و آباء
فرهنگ گنجواژه
اجداد ( که عوام جد و آباد تلفظ میکنند).
-
جستوجو در متن
-
خوددانی
لغتنامه دهخدا
خوددانی . [ خوَدْ / خُدْ ] (حامص مرکب ) خودشناسی . (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال : خوددانی خدای دانیست ، نظیر: من عرف نفسه فقد عرف ربه . || تعریف جدو آباء نزد مردم . خودفروشی . (آنندراج ).- خوددانی کردن ؛ تعریف جد و آباء نزد مردم کردن . خودفروشی کر...
-
استنکاف
لغتنامه دهخدا
استنکاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ننگ داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). عار داشتن . عیب داشتن . || امتناع کردن . اباء. نه گفتن : و گاه گاه از انواع تحکم آن حضرت متبرّم شدی و عظم همت و فرط اباء برو غالب آمدی و از آن مؤاخذات و مطالبات ا...
-
گردنکشی کردن
لغتنامه دهخدا
گردنکشی کردن .[ گ َ دَ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استکبار کردن . مخالفت کردن . تکبر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تطاول . (دهار) (منتهی الارب ). اباء. (دهار) (زوزنی ) (مجمل اللغه ). تبدخ . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).