کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ائی
لهجه و گویش تهرانی
نجاست
-
واژههای مشابه
-
ائی کردن
لهجه و گویش تهرانی
نجاست کردن بچه
-
اَه، ائی،ایی، اهی، اَخ
لهجه و گویش تهرانی
نامطلوب،نجاست
-
اَئی، اخی، اهی، اَخ، اَه.
لهجه و گویش تهرانی
بد،نامطلوب.حالا این دیگه اخ شد
-
جستوجو در متن
-
ویام
فرهنگ نامها
(تلفظ: viyām) (اوستایی) از واژهی اوستایی ' آئیویامَ '/aivyāma/ به معنی دستگیری کننده ، یاری کننده .
-
از برسوی
لغتنامه دهخدا
از برسوی . [ اَ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) از جهت بالا. مقابل فروسوی : باشد اندر ترتیب فلکها از برسوی همی آئی فروسو. (التفهیم ).
-
پرخار
لغتنامه دهخدا
پرخار. [ پ ُ ] (ص مرکب ) که خار بسیار دارد : تا بگفتاری پربار یکی نخلی چون بفعل آئی پرخار مغیلانی . ناصرخسرو.اِشواک ؛ اِشاکة؛ پرخار شدن .
-
ناتلنگ
لغتنامه دهخدا
ناتلنگ . [ ت ِ ل ِ ] (ص مرکب ) کسی که ناتلنگی و نارفاقتی میکند : نیست یکذره رحم در دل تومیکشی ناتلنگ و می آئی .حسن بیک تهرانی (از آنندراج ).
-
نائی
لغتنامه دهخدا
نائی . (فعل مضارع ) نیائی . نمی آئی . نخواهی آمد : تو تا ایدری شاد زی غم مخورکه چون تو شدی بازنائی دگر.اسدی .
-
نلم
لغتنامه دهخدا
نلم . [ ن َ ] (ص ) خوب . زیبا. (جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). اعلا. (ناظم الاطباء) : مجلس آن خوشتر و بهتر که تو در وی نبوی مجلس نلم و خوش آن است که آئی و روی .سوزنی (از جهانگیری ).
-
صورتکده
لغتنامه دهخدا
صورتکده . [ رَ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) صورتخانه .نگارستان . || بتکده . بتخانه : گر به صورتکده آئی به چنین جلوه گری سر تصویر به تعظیم قدت خم گردد.محمداسحاق شوکت (از آنندراج ).
-
صادق دل
لغتنامه دهخدا
صادق دل . [ دِ دِ ] (ص مرکب ) بی ریا. بی دغل . از روی راستی و درستی : گر از کعبه در دیر صادق دل آئی به از دیر حاجت روائی نیابی .خاقانی .
-
کار دراز کردن
لغتنامه دهخدا
کار دراز کردن . [ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار دراز گرفتن . کنایه از سخت و دشوار گردانیدن کار. (آنندراج ) : چو آئی سوی کشور خویش بازمکن کار کوتاه بر خود دراز.نظامی (از آنندراج ).