کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
إِلَيَّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
الی
لغتنامه دهخدا
الی . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه در 20 هزارگزی جنوب باختری تربت حیدریه سر راه شوسه ٔ عمومی مشهد به زاهدان . تپه و معتدل است . سکنه ٔ آن 422 تن شیعه ٔ فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و پنبه...
-
الی
لغتنامه دهخدا
الی . [ اِ ل َی ْ ی َ ] (ع حرف جر + ضمیر) (از: اِلی ̍ + ی ، ضمیر متکلم ) به من . (ترجمان علامه ، ترتیب عادل ). بسوی من . و رجوع به اِلی ̍ (حرف جر) شود.
-
الی
لغتنامه دهخدا
الی . [ اِ لا ] (ع حرف جر) سوی . (منتهی الارب ). بسوی . چون ضمیر بدان درآید الف آن بیاء بدل شود مانند اِلَی َّ، الیک و الیه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بمعنی تا. حتی : الی آخر؛ تا آخر. برای انتهای غایت زمانیه و مکانیه مانند: اتموا الصیا...
-
الی
لغتنامه دهخدا
الی . [ اِل ْی ْ / اَ لا / اِ لا ] (ع اِ) نیکویی . (مهذب الاسماء). نعمت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ،آلاء. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
الی
لغتنامه دهخدا
الی . [ اُ لی ی ] (ع مص ) بمعنی اَلْو و اُلُوّ.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اَلْو شود.
-
الی
لغتنامه دهخدا
الی . [ اُل ْی ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَلیاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اَلیاء شود.
-
آلي
دیکشنری عربی به فارسی
دستگاه خودکار , خودکار , مربوط به ماشينهاي خودکار , غير ارادي , خودرو , مربوط به وسايل نقليه خودرو , بسوي , سوي , بطرف , روبطرف , پيش , نزد , تا نسبت به , در , دربرابر , برحسب , مطابق , بنا بر , علا مت مصدر انگليسي است
-
الی
دیکشنری فارسی به عربی
عضوي
-
آلى
لهجه و گویش بختیاری
âli آلو.
-
الی
واژهنامه آزاد
جان، عزیز، نزدیکترین حالت بین دو شخص ( بخصوص بین شوهر و خانم)
-
organic fertilizer
کود آلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] کودی که منشأ گیاهی یا دامی دارد و برای تقویت خاک به کار میرود
-
الی غیرالنهایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'elāqeyronnahāye بیکران؛ بیپایان.
-
آلی بالی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'ālibāli = آلبالو
-
organotrophy
آلیپروردگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] فرایندی که در آن اندامگان انرژی مورد نیاز خود را از دگرگشت مواد آلی تأمین میکند
-
organosol
آلیسُل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] سامانهای کلوئیدی که در آن، محیط پراکنش یک مایع آلی است