کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
إِصْبَاحِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
إِصْبَاحِ
فرهنگ واژگان قرآن
صبحدم
-
واژههای مشابه
-
اصباح
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - بامداد کردن . 2 - درآمدن بامداد.
-
اصباح
لغتنامه دهخدا
اصباح . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صبح ، بمعنی بامداد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بامدادها. (غیاث اللغات ) (تاج العروس ). قال اﷲ عزوجل : فالق الاصباح ؛ فراء گوید اگر اصباح و امساء (بفتح ) بخوانیم جمع مساء و صبح است مانند ابکار و ابکار (بفتح و کسر)، شاعر گوید ...
-
اصباح
لغتنامه دهخدا
اصباح . [ اِ ] (ع مص ) صبح کردن . (غیاث ) (آنندراج ). صبحگاه گشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). بامداد کردن . || درآمدن در بامداد. (منتهی الارب ). داخل شدن در صبح . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || در وقت بامداد شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13)...
-
جستوجو در متن
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) محمدبن حسین بن حسن بیهقی نیشابوری ، معروف به قطب کیدری . عالم شیعی در قرن ششم ، شاگرد ابن حمزه ٔ طوسی . از کتب او شرح نهج البلاغه است به نام حدائق الحقائق که در سال 576 هَ . ق . ازآن فراغت یافته است و کتاب اصباح...
-
نظام الدین
لغتنامه دهخدا
نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ] (اِخ ) سلمان (یا: سلیمان )بن حسن صهرشتی دیلمی ، مکنی به ابوالحسن یا ابوعبداﷲ و ملقب به نظام الدین ، از فقهای امامیه ٔ قرن پنجم و از شاگردان نجاشی و سیدمرتضی و شیخ طوسی است . او راست : اصباح الشیعه بمصباح الشریعة، و التبیا...
-
امساء
لغتنامه دهخدا
امساء. [ اِ ] (ع مص ) شبانگاه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).در شبانگاه شدن . (ترجمان تهذیب عادل بن علی ). داخل در مسا (شبانگاه ) شدن بخلاف اصباح . (از اقرب الموارد). || بمجاز به معنی گردیدن و اتصاف است : امسی زید ضاحکاً. (از اقرب ال...
-
آگاه
لغتنامه دهخدا
آگاه . (ص ) آگه . مطلع. باخبر. مخبر. خبردار. مستحضر.- آگاه بودن ؛ خبر داشتن . آگاهی داشتن : ز کوه سپند و ز پیل ژیان گمانم که آگاه بد پهلوان . فردوسی .گرازان گرازان نه آگاه از این که بیژن نهاده ست بر بور زین . فردوسی .بجائی که لشکرگه شاه بودکه گستهم ...
-
بام
لغتنامه دهخدا
بام . (اِ) صبح . غداة. پگاه . مخفف بامداد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). صباح . صبیحه . مقابل شام . وقت صباح . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 177). سپیده ٔ صبح . سپیده دمان . سپیده دم . اِصباح . بامدادان . آغاز روز. صبح زود. (انجمن...
-
بامداد
لغتنامه دهخدا
بامداد. (اِ مرکب ) داده ٔ بام . آفریده ٔ فروغ . بخشیده ٔ روشنائی . داده ٔ صبح . || بام . گاه صبح . صبحگاهان . مقابل مساء. بُکرَة. (ترجمان القرآن ). وقت طلوع فجر. پیش از طلوع آفتاب . (آنندراج ). صبیحة. صباح . صدیع. صریم . (منتهی الارب ). غدوة. بکرة. (...
-
افروختن
لغتنامه دهخدا
افروختن . [ اَ ت َ ] (مص ) روشن کردن آتش و چراغ . (برهان ) (ناظم الاطباء). روشن کردن ، و افروغ و افروخ بمعنی تابش و روشنی است و آنرا فروغ نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). روشن کردن وروشن شدن ، کذا فی شرفنامه . و در ادات بمعنی اخیر فقط است و...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فارس بن زکریا اللغوی . ابن جوزی گوید احمدبن زکریا ابن فارس به سال سیصد و شصت و نه درگذشت ، و دو روز پیش از مرگ این قطعه بگفت :یارب ان ذنوبی قد احطت بهاعلما و بی و باعلانی و اسراری انا الموحد لکنی المقربهافهب ذنوبی لتوحیدی ...