کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
إِحْدَى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دیار
واژگان مترادف و متضاد
۱. احدی، شخص، فرد، کس، هیچکس ۲. دیرنشین، صومعهنشین
-
طورانی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] 1 - (ص .) وحشی (مرغ ، کبوتر، مردم ). 2 - (اِ.) کسی ، احدی .
-
مسجل
لغتنامه دهخدا
مسجل . [ م ُ ج َ ] (ع ص ) مباح از هر چیز. (منتهی الارب ).بذل شده و مباح برای هر کس . (از اقرب الموارد): فعلناه و الدهر مسجل ؛ کردیم آن را در حالی که احدی احدی را نمی ترسید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
وابر
لغتنامه دهخدا
وابر. [ ب ِ ] (ع اِ) کسی . احدی : مابه وابر؛ کسی در آن نیست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال مابالدار وابر؛ ای احد. (مهذب الاسماء).
-
هضاضة
لغتنامه دهخدا
هضاضة. [ هََ ض َ ] (ع اِ) آنچه بردست احدی بشکند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
حدرج
لغتنامه دهخدا
حدرج . [ ح َ رَ ] (ع اِ) کسی . احدی . دیاری :ما بالدار حدرج ؛ نیست در خانه کسی . (منتهی الارب ).
-
اریم
لغتنامه دهخدا
اریم . [ اَ ] (ع اِ) کسی . شخصی . احدی . || اثری . نشانی : ما به اریم ٌ؛ نیست در آن کسی و نه نشانی و نه اثری .
-
ارم
لغتنامه دهخدا
ارم . [ اَ رَ ] (ع اِ) کس . کسی . (منتهی الأرب ). یک کس . احدی . یکی . فردی . || اثری . نشانی : ما به ارم ؛ نیست در آن کسی و نه اثری و نه نشانی . (منتهی الأرب ).
-
مُّؤْصَدَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
سرپوشیده - سر بسته (عبارت "إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ"يعني آتش بر آنان منطبق است ، به اين معنا که از آنان احدي بيرون آتش نميماند ، و از داخل آن نجات نمييابد )
-
هبلس
لغتنامه دهخدا
هبلس . [ هَِل ِ ] (ع اِ) کسی . (منتهی الارب ). احدی . (اقرب الموارد). کسی که انس گرفته شود به او. (معجم متن اللغة) (تاج العروس ): مابها هبلس ؛ نیست در آن خانه کسی ، احدی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). ه...
-
ماسی
لغتنامه دهخدا
ماسی . (ع ص ) کسی که به اندرز احدی التفات نکند و نشنود آن را. (آنندراج ). رجل ٌ ماس ؛ مردی که به پند و اندرز احدی التفات نکند و نشنود آن را. (منتهی الارب ذیل مسی ) (ناظم الاطباء). مردی که به پند کسی توجه نکند. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماس شود.
-
احد
لغتنامه دهخدا
احد. [اَ ح َ ] (ع ص ، اِ) یکی . یگانه . || یکم .- احدی ؛ یک تن . هیچکس . کسی : عاجز نمیکند او را هیچ دشواری و مفر و گریزگاهی نیست هیچ احدی را از قضای او. (تاریخ بیهقی ).|| کس . دیّار: ما فی الدّار اَحد؛ نیست در خانه کسی . (منتهی الارب ). || روز یکشن...
-
حسنیین
لغتنامه دهخدا
حسنیین . [ ح ُ ن َ ی َ ی ْ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حُسنی ̍ : هل تربصون بنا الاّ احدی الحسنیین . (قرآن 52/9): سر مار بدست دشمن بکوب که از احدی الحسنیین خالی نباشد. اگر این غالب آمد مارکشتی و اگر آن غالب آمد از دشمن برستی . (گلستان ).
-
عریب
لغتنامه دهخدا
عریب . [ع َ ] (ع اِ) گویند: ما بالدّار عریب ؛ یعنی احدی و کسی در خانه نیست . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام اسبی است . (منتهی الارب ).
-
یرمی
لغتنامه دهخدا
یرمی . [ ی َ رَ ] (ع اِ)ارمی . ایرمی . عَلم و نشان که در بیابان برای راه برپا کنند یا خاص است به نشانه ٔ عاد. (منتهی الارب در ذیل ارم ). || احدی . کسی . (یادداشت مؤلف ).