کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
إِجْتِذابٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
إِجْتِذابٌ
معنی
جذب کردن , جلب کردن , کشيد (جذب کرد) , مکيد (جذب کرد)
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
إِجْتِذابٌ
دیکشنری عربی به فارسی
جذب کردن , جلب کردن , کشيد (جذب کرد) , مکيد (جذب کرد)
-
واژههای مشابه
-
اجتذاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ejtezāb جذب کردن؛ بهسوی خود کشیدن؛ به خود کشیدن.
-
اجتذاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .)1 - جذب کردن ، به خویش کشیدن . 2 - ربودن .
-
اجتذاب
لغتنامه دهخدا
اجتذاب . [ اِ ت ِ ](ع مص ) جذب . (زوزنی ). کشیدن . || ربودن . || بخویشتن کشیدن . کشیدن بخود : معده ٔ خر، که کشد در اِجتذاب معده ٔ آدم ، جذوب گندم آب .مولوی .
-
جستوجو در متن
-
کشید (جذب کرد)
دیکشنری فارسی به عربی
إِجْتِذابٌ
-
مکید (جذب کرد)
دیکشنری فارسی به عربی
إِجْتِذابٌ
-
جلب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اجذب , اغر , صيد , عوض , له ، إِجْتِذابٌ
-
جذب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اجذب , اسفنج , امتص , سل , مغناطيس ، إِجْتِذابٌ
-
جذوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] jazub کِشنده؛ جذبکننده: ◻︎ معدۀ خر کَه کشد در اجتذاب / معدۀ آدم جذوب گندم، آب (مولوی: ۵۸۶).
-
تخطف
لغتنامه دهخدا
تخطف . [ ت َ خ َطْ طُ ] (ع مص ) درربودن . (تاج المصادر بیهقی ). ربودن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انتزاع . اجتذاب . (اقرب الموارد)(المنجد). || استلاب . (اقرب الموارد) (المنجد). استراق...
-
گندم
لغتنامه دهخدا
گندم . [ گ َ دُ ] (اِ) پهلوی و پازند گنتم ، معربش جندم (در: جوزجندم )، کردی گَنم ، افغانی قنوم ، وخی قیدیم ، سنگلیچی و منجی غندم ، سریکلی ژندم ، ژندوم ، شغنی ژیندم ، یودغا قدوم ، بلوچی گندیم ، و رجوع شود به هوبشمان . گیلکی ، فریزندی ، یرنی و نطنزی گن...
-
کشیدن
لغتنامه دهخدا
کشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای دیگر. نقل کردن . منتقل ساختن : که گستهم و بندوی را کرده بندبزندان کشیدند ناسودمند. فردوسی ...