کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
إِجراءٌ هَمَجي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
إِجراءٌ هَمَجي
معنی
اقدام وحشيانه , اقدام دد منشانه , اقدام غير انساني
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
إِجراءٌ هَمَجي
دیکشنری عربی به فارسی
اقدام وحشيانه , اقدام دد منشانه , اقدام غير انساني
-
واژههای مشابه
-
اجراء
فرهنگ واژههای سره
کار بستن، انجام دادن
-
اجراء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) انجام دادن کار. 2 - به اجراء گذاشتن حکم صادر شده . 3 - مستمری و حقوق مقرر کردن برای کسی . 4 - (اِ.) وظیفه ، مستمری .
-
اجراء
لغتنامه دهخدا
اجراء. [ اَ رَءْ ] (ع ن تف ) جری تر. باجرأت تر.- امثال : اجراء من ذباب ؛ جری تر از مگس ، چه بر بینی شاهان و مژه ٔ شیران نشیند. اجراء من قسورة ؛ باجرأت تر از شیر.اجراء من لیث بخفان ؛ باجرأت تر از شیر خفان . (مجمع الامثال میدانی ).
-
اجراء
لغتنامه دهخدا
اجراء. [ اِ ] (ع مص ) راندن . (زوزنی ) (تاج المصادر) (منتهی الارب ). براندن . روان کردن . بدوانیدن . || وکیل کردن کسی را. || وکیل فرستادن . || دانه بستن گیاه . (منتهی الارب ). || امضاء. || بابچه شدن سباع . (تاج المصادر). || وظیفه و راتبه مقرر کردن . ...
-
اجراء
لغتنامه دهخدا
اجراء. [ اُ ج َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَجیر. (مهذب الاسماء).
-
اجراء
لغتنامه دهخدا
اجراء. [اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جَرْو. || ج ِ جَری ٔ.
-
اجراء
دیکشنری عربی به فارسی
حکم , امر , اجازه , رخصت , حکمي , امري , اندازه , اندازه گرفتن , سنجدين , رويه , پردازه
-
اجراء
دیکشنری فارسی به عربی
ادات , انجاز , تنفيذ , کدمة
-
أجراءٌ
دیکشنری عربی به فارسی
اقدام , تدبير , تصميم , انجام دادن
-
قابل اجراء
لغتنامه دهخدا
قابل اجراء. [ ب ِ ل ِ اِ ] (ص مرکب ) اجراشدنی . انجام پذیر. اجرأپذیر.
-
قابل اجراء
دیکشنری فارسی به عربی
زامي
-
اِتّخذَ إجراءً
دیکشنری عربی به فارسی
تصميم گرفت , اقدام کرد , عمل کرد , تدبيري انديشيد
-
أجراءٌ اَنْتقامي
دیکشنری عربی به فارسی
اقدام تلافي جويانه